مدل شاه عباس برای حکومت نوین صفوی
من کمتر سیاستمداری را مانند شاه عباس صفوی در میان شاهان ایران می شناسم. یک اقدام بزرگ وی تبدیل اصفهان به پایتخت ایران بود. اما این کار در حد یک اسم صورت نگرفت، بلکه مدلی را که باید خاص او دانست، در امر اقتصاد، تعریف جدید ایران در سیاست بین الملل، معماری و فرهنگ سازی به سبکی کاملا نوین و البته در چهارچوب سنت ها، و تلاش برای شکل گیری هنر شیعی ایرانی نوین بود به نام او ثبت کرد. این متن سخنرانی من در مراسمی است که به همین مناسبت در مقبره ملکشاه سلجوقی و خواجه نظام الملک در اصفهان در تاریخ هفتم اردیبهشت 1395 برگزار شد.
اصفهان نصف جهان جمله مقرّند بدان که در آفاق چنان شهر معظم نبود
(تاریخ عالم آرای عباسی: 3/945)
پایتختی اصفهان و الزامات آنتصمیم شاه عباس برای پایتخت کردن اصفهان، تصمیم بزرگی بود. صفویان ابتدا در تبریز خاستگاه اصلی خود و سپس، به دلیل تهدیدات مکرر عثمانی ها، قزوین را مرکز قرار دادند که آن زمان اقدامی کاملا منطقی بود. اقدام شاه عباس در ادامه همان تحولات قابل ارزیابی است. سیاست صفویان اول، توسعه در سمت شمال غرب و شمال شرق بود، اما شاه عباس به جنوب هم که دروازه تجاری ایران بود، آن هم با بسته شدن دروازه عثمانی و خراسان (که دومی اهمیتی هم آن زمان نداشت) جالب توجه است. دلیل انتخاب اصفهان، برای شاردن جالب بوده و وی چند نکته را یادآور شده که دو نکته آن مهم است. یک نکته این که شاه عباس قصد اجرای طرحهای بزرگ ساختمانی و معماری داشت که قزوین گنجایش آن را نداشت. دوم سیاست او به سمت جنوب و توسعه قدرت سیاسی در آن سمت. (شاردن: 2/511). وی در جای دیگری هم با اشاره به این که جمعیت اصفهان پیش از صفویه بسیار کاهش یافته بود، سیاست شاه عباس را در پایتختی اصفهان در راستای توجه به دریای فارس می داند: «این قتل و غارتهاى وحشتانگیز از عظمت و جمعیت و آبادانى اصفهان بسیار کاست تا اینکه اعقاب شیخ صفى بر تخت شاهى برآمدند. ابتدا قزوین را پایتخت خود قرار دادند، و شاه عباس کبیر که خداوند تدبیر و راى و دلیر بود، بر این نیت بود کشورش را به مرز ایران قدیم برساند چون موقع اصفهان را براى انجام دادن نیّات بلند خویش که نخست تسخیر فارس و ولایات مجاور کرانه دریاى فارس بود مناسب یافت و آن شهر را پرنعمت و مستعدّ عظمت و آبادانى، و هوایش را سازگار دید آن را پایتخت خویش قرار داد، و به نسبت فتوحاتش بر بزرگى و عمران آن افزود» (سفرنامه شاردن: 4 / 1588)
هرچه بود، تبدیل یک شهر به یک پایتخت الزاماتی دارد، الزاماتی که اگر به انجام برسد می تواند موقعیت این شهر را از ملی به بین المللی درآورد. اصفهان، در صد و سی سال پایان عصر صفوی چنین موقعیتی داشت و توانست در دنیای متمدن آن روز به عنوان شهری طراز یک ظاهر شود.
یک نکته مهم این است که شهر پتانسیل لازم را برای این کار داشته باشد. این پتانسیل در موقعیت جغرافیایی، داشتن امنیت کافی، نیروی اقتصادی و انسانی لازم و توانایی های جغرافیایی و مهم تر از همه آب است. به نظر می رسد اصفهان جزو معدود شهرهای ایران است که دارای این شاخص ها بوده است.
علاوه بر اینها، اصفهان زیبایی خاص خود را داشت و حتی پیش از پایتختی هم «از منزهات جهان و بلاد مشهور ایران» بود که اگر پادشاهی می خواست چند صباحی «در آن بلده دلگشا به عشرت و شادکامی» بپردازد، جای مناسبی بود (عالم آرای عباسی: 1/349). در موارد دیگری هم گفته شده است که «ولایت دلگشای اصفهان که بین الجمهور بنصف جهان اشتهار دارد» از همان آغاز دوره صفوی مورد توجه شاه اسماعیل و طهماسب بود به طوری که «اکثر املاک، خاصه شاه جنت مکان و خاص آن حضرت بود». (عالم ارای عباسی: 2/بخش اول / 381).
استقرار شاه عباس در اصفهان از سال 999 و پس از سلسله آشوب هایی بود که در شهرهای مختلف و از جمله در اصفهان برپا شده بود. در این سال بود که به واقع «در شب دوشنبه 14 شهر جمادی الاولی مطابق سنه 999 خسرو ثوابت و سیار، از خلوت سرای حوت بیرون خرامیده به تختگاه حمل برآمد... گشت چون خسرو سحرگاهی / مسند آرای کشور شاهی، بندگان حضرت شاهی ظل اللهی در دارالسلطنه اصفهان کامیاب عیش و عشرت بوده روزگار خجسته آثار به خرمی و شادمانی می گذرانیدند». (عالم آرای عباسی: 2/ قسمت اول / 430).
البته این زمان هنوز تصمیمی برای دارالسلطنه شدن اصفهان به معنای پایتختی نبود اما همچنان قزوین پایتخت بود. اما شاه عباس به تناوب و طولانی در آن می ماند «عنان عزیمت بصوب دارالسلطنه اصفهان معطوف داشتند و دیگر باره دولتخانه مبارکه نقش جهان جهان، محل نزول شهریار گیتی ستان گردیده و تا یک ماه در صفاهان جنت نشان بانجاح مطالب زیردستان پرداختند». (عالم آرای عباسی: 2 / قسمت اول / 438). همین زمان بود که دستور تخریب قلعه طبرک را دادند که یکی از کهن ترین قلعه های این شهر بود. علت آن هم استفاده از آن برای شورش بود. «چون قلعه مذکور را موجب شورش مملکت و اختلال احوال رعیت مىدانستند در تخریب آن مبالغه مىنمودند نواب اشرف رضاى اهالى اصفهان جسته به ویرانى آن راسخ گشتند». (همانص 438). اقامت های مکرر شاه عباس پس از آن در اصفهان را اسکندر بیک آورده است (ص 446، 455).
آغاز پایتختی اصفهان و اقدامات شاه عباسچنان که اشاره شد تا این تاریخ همچنان قزوین مقر دولتخانه مبارکه بود اما شاه عباس، بسیاری از اوقات در اصفهان بود. اسکندر بیک نوشته است: «و چون تا غایت دار السلطنه قزوین مقر دولت ابد قرین بود گاهى بجهة انبساط خاطر بر سبیل سیر و نشاط شکار بدارالسلطنه اصفهان که سیاحان اقالیم دانش و تمیز از غایت خوبى نصف جهانش گفتهاند. شعر:
اصفهان نیمه جهان گفتند نیمی از وصف اصفهان گفتند
تشریف برده در متنزهات آن عرصه دلگشا بهجتافزاى خاطر انور مىبودند و خصوصیات آن بلده جنتنشان از استعداد مکان و آب رودخانه زایندهرود و جویهاى کوثر مثال که از رودخانه مذکور منشعب گشته بهر طرف جاریست در ضمیر انور جایگزین گشته همیشه خاطر اشرف بدان متعلق بود که در آن بلده شریفه رحل اقامت انداخته توجه خاطر بترتیب و تعمیر آن مصروف دارند لهذا درین سال مطابق ست و الف هجرى است رأى جهانآرا بدان قرار گرفت که دار السلطنه مزبور را مقر دولت ابد مقرون ساخته عمارات عالى طرح نمایند». (تاریخ عالم آرای عباسی: 2/قسمت اول/ 544).
در سال 1006 بود که طرح چهارباغ ریخته شد. خیابانی عریض از دوازده دولت تا ابتدای کوه صفه. (اصفهان، هنرفر، ص 145 – 146) جایی که افراد بتوانند در آن گردش کنند. این یک اقدام تفریحی و برای زیباسازی بود و در اصل از روی الگویی بود که در سطحی نازل در قزوین اجرا شده بود و حالا که اصفهان می خواست پایتخت باشد لازم بود تا برای توسعه این شهر چهارباغی به مراتب زیباتر احداث گردد.
گزارش اسکندر بیک در این باره جالب و خواندنی است: «و ایام بهار عمارات عالى در نقش جهان طرح انداخته معماران و مهندسان در اتمام آن مىکوشیدند و از دروب شهر یک دروازه در حریم باغ نقش جهان واقع و بدرب دولت موسومست از آنجا تا کنار زایندهرود خیابانى احداث فرموده چهار باغى در هر- دو طرف خیابان و عمارات عالیه در درگاه هر باغ طرح انداختند و از کنار رودخانه تا پاى کوه جانب جنوبى شهر انتهاى خیابان قرار داده اطراف آن را بر امراء و اعیان دولت قاهره قسمت فرمودهاند که هر کدام باغى طرح انداخته در درگاه باغ عمارتى مناسب درگاه مشتمل بر درگاه و ساباط رفیع و ایوان و بالا خانهها و منظرهها در کمال زیب و زینت و نقاشىهاى بطلا و لاجورد ترتیب دهند و در انتهاى خیابان باغى بزرگ و وسیع پست و بلند نه طبقه جهة خاص پادشاهى طرح انداخته بباغ عباسآباد موسوم گردانیدند و پل عالى مشتمل بر چهل چشمه بطرز خاص میان گشاده که در هنگام طغیان آب در کل یک چشمه بنظر درمىآید قرار دادند که بر زایندهرود بسته شده هر دو خیابان به یکدیگر اتصال یابد و تا عباسآباد یک خیابان باشد تخمیناً یک فرسخ شرعى و از دو طرف خیابان جوى آب جارى گردد درختان سرو و چنار و کاج و عرعر غرس شود و از میان خیابان نهرى سنگ بست ترتیب یابد که آب از میان خیابان نیز جارى باشد و در برابر عمارت چهار باغ حوضى بزرگ بسان دریاچه ساخته شود. القصه هرکس از امراء و اعیان و سرکاران عمارات بوقوف معماران و مهندسان شروع در کار کرده در انجام آن ساعى گشتند و از آن تاریخ تا حال که سنه هجرى بخمس و عشرین و الف رسیده و این شگرفنامه تحریر مىیابد عمارات با صفا و باغات دلگشا به نوعى که طرح کارخانه ابداع در عرصه ضمیر مبارک اشرف طرح افکنده بود بحیز ظهور آمده در کمال لطافت و نهایت خوبى اتمام یافت درختان سر بفلک افراخته و اشجار میوهدارش گوئى به طوبى جنان پیوند دارد الحاصل هر باغى از آن رشک فرماى باغ جنان و عمارات رفیعش که بنقوش بدیع مذهب و مزین و بصور مصوران نادرهکار آراستگى دارد گوئى سدیر و خورنق از آن نشانى است بلکه در عرصه گیتى نظیر و عدیل آن محض خیال و گمانى بعد از آن شهر عباسآباد نیز در جانب غربى چهار باغ جهت مسکن تبریزیان به نوعى که در محل خود تحریر خواهد یافت طرح انداخته اتمام دادند. مجملا معمار همت والاى شاهى ظل اللهى چند سال بترتیب و تزیین خطه فرحافزاى صفاهان پرداختند و آن بلده طیبه را از کثرت عمارات و باغات و منازل مرغوب دلگشا و رواقها و منظرههاى بهجتافزا و قیصریه و چهار بازار و مساجد و حمامات و خانات عالى مصر جامع ساخته و الیوم خلد برین داغ بندگیش بر جبین دارد و امروز چنانچه کمال اسماعیل گفته: شعر:
اصفهان خرم است و مردم شاد این چنین عهد کس ندارد یاد
(عالم آرای عباسی: 2 / قسمت اول / 545).
شاهزادگان و ایجاد بناهای بزرگ در اصفهاناستفاده از نقش شاهزادگان در ایجاد بناهای بزرگ در اصفهان، اعم از کاخها و یا کاروانسرها، مطلبی است که نه فقط اسکندر بیک، بلکه شاردن هم به آن اشاره کرده است. نمونه آن درخواست شاه از مقصود بیک برای ساختن یک کاروانسرا بود. به گفته شاردن، شاه از مقصود بیک خواست تا ساختمانی برای رفاه حال مردم بسازد و او هم این کاروانسرا را ساخت». « شاه عباس بزرگ داراى جاذبه خاص و نفوذ کلام خارقالعاده بود، ازاینرو در تمام امور پیوسته مرادمند و کامیاب بود. عطار با رضاى خاطر فرمانپذیر شد و اعلام داشت که در نزدیکترین اوقات بدین کار آغاز مىنهد؛ و این کاروانسرا را با صرف سه هزار تومان که معادل چهل و پنج هزار اکوست ساخت و به شاه تقدیم کرد.» این همان «کاروانسراى مقصود عطار است. دکان عطارى وى روبهروى این کاروانسرا بوده و آن را در زمان پادشاهى شاه عباس بزرگ ساخته است». (سفرنامه شاردن: 4/ 1417).
اهمیت به گردشگری زنان در اصفهانجالب است بدانیم که از روزهای هفته، روزهای چهارشنبه، چهارباغ ویژه گردش زنان دربار بود و فروشندگان نیز همه زن بودند و بنابر این آنان نیز می توانستند یک روز را بدون حضور مردان، در این خیابان گردش کنند. (بنگرید: اصفهان، هنرفر، ص 146). به گفته هنرفر، نخستین بار از روز چهارشنبه 23 ماه صفر سال 1018 این رویه آغاز شده و روزهای چهارشنبه هر هفته، اختصاصی زنان بوده است.
بهره بردن از استعداد شهرهای دیگر در ساخت اصفهانساخت محله عباس آباد یک نکته دیگر را تاکید می کند و آن این که شهر اصفهان، پس از تبدیل شدن به پایتخت، می بایست از استعداد شهرهای دیگر هم استفاده کند. بخشی از این استعداد از تبریز به اصفهان منتقل می شود. همین سیاست است که به بنای محله عباس آباد منجر می شود که محله خاص تبریزیان است که بویژه در طلا سازی استاد بودند. اطلاعات و برداشت شاردن از این مساله جالب و گویای یک سیاست منظم هم در اصل انتقال و هم در شهرستازی است:
«محله عباسآباد از دروازه سلطنتى آغاز مىشود. این محله را کوى تبریزیان نیز مىنامند. زیرا نخست ساکنان آن تبریزیانى بودهاند که شاه عباس بزرگ آنان را به اصفهان کوچانده و در آنجا سکونت داده است. این محله که از بزرگترین و آبادترین محلات شهر مىباشد در طول نیم فرسنگ میان پل اللهوردى خان تا پل مارنان واقع است و چون تازهساز است، و بناهاى مجلل دارد زیباترین و خوشمنظرترین محلات شهر به شمار مىآید. کوچههاى عباسآباد بر خلاف کوچههاى اصفهان که تنگ و پرپیچوخمند، راست و گشادهاند. از میان بیشتر کوچههاى محله آب روان است، و در دو طرف، جویها به درختان تناور و سایهافگن آراسته است. بیشتر ساکنان این محلّه مردمان ثروتمند و متشخص مىباشند، و در هیچیک دیگر کویهاى این شهر این همه توانگر و جاهمند نیست. نخستین کوچه این محلّه که از دروازه سلطنتى آغاز مىگردد هزار و دویست قدم طول دارد، و مستقیماً به رودخانه مىرسد.» (سفرنامه شاردن، 4/1549)
اسکان اقوام غیر ایرانی در اصفهان
اسکان اقوام دیگر در اصفهان برای شهری بزرگ که مرکز تجاری بود امری عادی بود. شاردن در زمان شاه سلیمان نوشته است: «در شهر اصفهان افزون بر ساکنان محلى و بومى گروهى از تاتارها، هندیان، روسیان، عربها، ترکها و بعضى اقوام دیگر، همه طبق آداب و رسوم خود زندگى مىکنند. شاه عباس دوم هفت تن زرگر، ساعتساز، میناگر از اروپا دعوت و استخدام کرد که هنوز با آسایش خاطر در یکى از محلات ارمنىنشین جلفا زندگى مىکنند». (سفرنامه شاردن: 5/ 1767).
سیاست اسکان خارجی ها در اصفهان، کما بیش برای امر تجارت ادامه یافت. در اصفهان قصرهای زیادی بود که بنا به درخواست هیئت های خارجی به آنان اختصاص می یافت. این مسأله تا پایان عصر صفوی جریان داشت و فرامین متعددی از شاه سلطان حسین نیز در این زمینه وجود دارد که نوایی در کتاب اسناد و مکاتبات سیاسی دوره شاه سلطان حسین آورده است. این رویه در ادامه سیاست های شاه عباس بود.
به طور کلی باید گفت، تقویت شهر اصفهان از نظر توسعه کالبدی از سیاست هایی بود که شاه عباس با عنایت به مرکزیت آن دنبال کرد. برای مثال دو دهه پس از آن که اصفهان پایتخت شد و اوضاع اقتصادی دولت نیز بهبود یافت، به فکر انتقال آب کوهرنگ به اصفهان افتاد. وصف این اوضاع را اسکندر بیک آورده و از تلاش هایی که صورت گرفته و محاسبات مالی و فنی آن به تفصیل سخن گفته است (عالم آرای عباسی: 3/950). این کار که حتی زمان شاه طهماسب طرح شده و شاه عباس به جد دنبال آن بود هیچ گاه اجرایی نشد تا آن که طی سال 1328 – 1332 ش به مرحله اجراء در آمد. شاردن به اشتباه تصور کرده است که شاه عباس این را به سرانجام رسانده و دست کم دو بار این مطلب را تکرار کرده است. (سفرنامه شاردن: 4/1392).
سیاست شاه عباس برای آبادانی اصفهان از زبان اسکندر بیکاسکندر بیک در اواخر کتابش، ضمن فصلی خاص، به فعالیت ها و خدمات شاه عباس به صورت موضوعی و مستقل از روند سالشمارانه پرداخته و ذیل عنوان مقاله یازدهم آن بخش «در ذکر آثار خیر و انشاء و احداث عمارات» می نویسد:
«و آنچه در صفاهان جنتنشان احداث فرمودهاند اولا در شهر مسجد جامع عالى واقع در جانب جنوبى میدان نقش جهان که طاق مقصورهاش نشانى از گنبد هرمان و با طاق نه رواق فلک توامانست و آن مقدار سنگهاى مرمر که در جدار آن ثانى بیت المعمور بکار رفته سیاحان عرصه گیتى کمتر نشان دادهاند، مجملا آن معبد فردوس نما در زیب و زینت و دلگشائى رشک مسجد اقصى است و مسجد دیگر در برابر درگاه دولتخانه در غایت زینت و صفا و مدرسه و دارالشفا و حمامات و قیصریه و بازارگاه دور میدان مع بالا خانها و کاروان سراهاى عالى و درگاه پنج طبقه دولتخانه و خلوتخانههاى زرنگار موسوم به سروستان و نگارستان و گلدسته و عمارت پنج طبقه و حوض خانها و خیابان موسوم به چهار باغ تخمینا یک فرسخ و باغات و بساتین که در دو طرف خیابان احداث شده، و عمارات عالى که در هر باغ ترتیب یافته بیرون از حیز شمار است و در وسط خیابان مذکور پل عالى مشتمل بر چهل چشمه بر زایندهرود بسته است که سیاحان عرصه گیتى مثل و مانند آن در هیچ ولایتى ندیدهاند و شهر عباسآباد که در جانب غربى بیرون شهر صفاهان جهت مسکن تبریزیان احداث شده در غایت صفا و نزاهت و خرمى و جداول آنها رشک روضه رضوان و شهره جهان است ...»
اما سیاست شهرسازی صرفا شامل حال اصفهان نبود، بلکه شاه عباس اقداماتی هم در شهرهای دیگر مانند قزوین، کاشان، مازندران و همدان داشت. اسکندر بیک دنباله عبارت بالا می نویسد:
و در دار السلطنه قزوین درگاه دولتخانه و خلوتخانه دو طبقه زرنگار موسوم به عمارت نو و کاروان سراى عالى و عمارات جهاننما واقع در شرقى و غربى میدان سعادت، و در کاشان منازل و رواق بهشتآسا دولتخانه مشتمل بر چند عمارت مع باغات دلگشا و حمام و کاروانسرا و بند قهرود و رباط سنگین و رباط سیاه کوه و فرش راه نمکسار و سیاه کوه که قریب ده هزار تومان تخمینا صرف شده چند فرسخ بسنک و آهک استحکام یافته موجب دعاى خیر مترددین است، و در مازندران جنتنشان احداث فرحآباد جنتنهاد در کنار دریا که رودخانه موسوم به تجینهرود از آن میان مىگذرد و پل عالى و خیابان که از آن بلده جنتنشان تا بلده سارى تخمینا چهار فرسخ طرح انداخته سنگ بست نمودهاند و عمارات عالى که در هر باغ ترتیب یافته از حیز شمار بیرونست دولتخانه و بازارگاه و حمامات و باغات فرحبخش جنت مثال در آن بلده جنتنشان طرح انداخته از غایت نزاهت آن بلده شریفه خلایق و اواسط الناس و ارباب صناعت بتوطن آن بلده فاخره رغبت نموده چندین هزار خانوار از مسلم و غیر مسلم از اطراف و جوانب آمده از حوادث ایام در ظل معدلت همایونش استظلال جستهاند و الیوم شهرى بآن عظمت و شوکت و ازدحام معلوم نیست که در بلاد اسلام بوده باشد و عمارات و باغات مرغوب واقعه در سارى و آمل و دریاچه و عمارات عالیه بارفروش ده و در اشرف خانههاى بتکلف بزیب و زینت و باغ و چشمه و حوضخانه که در بالاخانه عمارات باغ مذکور ترتیب یافته آب را از مکان مرتفع بفنون غریبه بالا برده بحوض نقره مىریزد و دیگر باغات و حمامات و عمارات دیگر در نیم فرسخى قصبه مزبور موسوم به باغات که در مکان مرتفع ترتیب یافته مشتمل بر تالارها و ایوانها و دریاچه و فوارهها و حمام و باغچه فردوس نما که از نظاره آنها دیده عقل را حیرتافزاست و از اصفهان تا قصبه اشرف در هر محله چهار فرسخى عمارتى مشتمل بر خانههاى نشیمن و بیوتات و باغچههاست که اکثر حمام دارد و جمیع بیوتات ما یحتاج نزول همایون مهیا و آماده است و در قصبه استرآباد عمارات دولتخانه و در نطنز باغ تاجآباد مع عمارات درگاه و بالاخانها و حمام و غیره و باغ عباسآباد ما بین نطنز کاشان و در دار السلطنه تبریز تختگاه مزارعین على و زینعلى و تجدید عمارات مسجد شاه جنت مکان و در حدود همدان شهر نو چمچال پاى کوه بیستون رباطى جهت نزول زوار عتبات عالیات ترتیب یافته رقم ثبت یافته امید که هریک از بناهاى خیر سبب فتح و فیروزى گشته آثار آن بر صفحات روزگار یادگار باشد.» (عالم آرای عباسی: 3/1112 - 1111)
سیاست شاه عباس در باره اسکان ارامنه در اصفهان
ابعاد مختلف اسکان یک گروه ویژه یعنی ارامنه در اصفهان اقدامی قابل تامل از یک طرف، و حرکتی حساب شده و شجاعانه از طرف دیگر است. این که یک شاه مسلمان شمار زیادی از ارامنه را در شهری که تقریبا بجز اقلیت یهودی، غیر مسلمان ندارد، ساکن کند، جسارت خاص خود را می طلبید و به هیچ روی یک اتفاق نبود.
شاه عباس از آغاز سلطنتش در سال 996 مترصد انجام اقداماتی برای باز پس گیری خراسان و آذربایجان بود، اما این مهم نیاز به زمان داشت و در بخش آذربایجان تا سال 1012 به تعویق افتاد. در این سال پس از نبردهایی که در آذربایجان و ارمنستان رخ داد، نیروهای عثمانی به عقب رانده شدند؛ هرچند تصرف مجدد ارمنستان توسط عثمانی، به آوارگی ارامنه متمایل به صفویان، به سمت ایران منجر شد. به دنبال آن شمار فراوانی از آنان در حوالی تبریز اسکان داده شدند که شماری از آنها باز گرفتار بلایای طبیعی شده و آسیب زیادی دیدند. شاه عباس که در تبریز بود، دستور داد شمار فراوانی از آنان را به اصفهان آورده، زمین و امکانات داده و در آنجا اسکان دهند: « در بهار چون استقامتى در آن ملک نبود حضرت اعلى از غایت ترحم و شفقت بخلق الله حکم فرمودند که جمعى از ارامنه مذکور که از چنک اجل رهائى یافتهاند بمأمن اصفهان شتافته چند گاه در آن ولایت آسایش نموده به فراغبال روزگار گذرانند و جمعى کثیر با خانه کوچ روانه شده در بلوکات اصفهان به ایشان محل زراعت و تخم و تقاوى شفقت شد و تا دو سه هزار تومان بدین علت از مال دیوان بدیشان دادند». (عالم آرای عباسی: 2/ قسمت 2/670)
در واقع نمی توان گفت که شاه عباس از قبل، تا چه اندازه در استفاده از ارامنه برای سیاست های آینده خود برنامه ریزی داشته است. آنچه ظاهر است این که وقتی با مشکل آنها در تبریز مواجه شده، برای حل این معضل اقدام به این کار کرده است. می دانیم که عثمانی در دهه نخست قرن یازدهم هجری بر آذربایجان و به خصوص شهر تبریز تسلط داشت. در سال 1012 بود که شاه عباس برای آزاد سازی تبریز اقدام کرد و عثمانی را بیرون راند. سپس به ارمنستان که سالها محل منازعات عثمانی و صفوی بود رفت و ارمنی ها از وی استقبال شایانی کردند. در آنجا به اهمیت موقعیت ارامنه و ثروت آنها پی برد. وی در سال 1012 پس از شش ماه محاصره ایروان آنجا را تصرف کرد. سال بعد عثمانی ها یورش بردند و شاه عباس عقب نشست. در اینجا بود که ارامنه زیادی آواره شدند. انتقال ارامنه به ایران برای استفاده از تجارب آنها بود. غوگاسیان نوشته است: «تصمیم شاه عباس برای کوچ چنان شمار زیادی از مردم به سوی ایران علاوه بر این که یک استراتژی نظامی بود بر پایه تدابیر اقتصادی نیز قرار داشت. ارامنه به عنوان بازرگان، صنعتگر و کشاورز کمک زیادی به اقتصاد ایران کردند. علاوه بر آن به عنوان اهل ذمه شاه، ناچار به پرداخت جزیه بودند که درآمد سلطنتی را افزایش می داد... دستورات شاه به اجرا درآمد و سپاهیان صفوی به خاطر چند روز عقب نشینی صدها هزار نفر از ارامنه را از شهرهای قارص، شیراک آوان، ... ایروان، ... نخجوان و سایر شهرها و روستاها کوچ دادند» (تاریخ ارامنه ایران در قرن هفدهم میلادی، غوگاسیان، ترجمه سعید کریم پور، تهران، امیر کبیر، ص 82 – 83). وقتی این جماعت به ایران رسیدند در شهرهای مختلف اسکان یافتند و از جمله شماری هم به اصفهان برده شدند.
در واقع، بازرگانان ارمنی در این نقل و انتقال کمتر اذیت شدند و همین ها بودند که مورد توجه شاه عباس قرار داشتند و به اصفهان منتقل شدند (ص 89). قطعه زمین بزرگی که همین جلفای امروزی است در حاشیه زاینده رود به این گروه تعلق گرفت و جلفای اصفهان در آنجا ساخته شد. جمعیت منتقل شده به ایران، بین هشتاد هزار تا چهارصد هزار گفته شده است. (همان، ص 87)
شاه عباس یک مسلمان معتقد بوده و حتما باید تصور می کرده است که چطور امکان دارد جماعتی مسیحی با این گستردگی در همسایگی مسلمانان زندگی کنند. آنها باید کلیسا داشته باشند، ناقوس بزنند، مشروب بخورند و بسیاری از اموری دیگر. شاه عباس روی این مساله اصرار داشت که بمانند اما بعد از وی شکایات مردم سبب شد تا جلفای نو شکل گرفته و آنان از داخل محوطه ای که نزدیک مسلمانان بودند اندکی دور شوند. این مسائل در حوالی سالهای 1056 – 1070 رخ داد. (همان، ص 90). جمعیت جلفای نو در سال 1070 به حدود سی هزار نفر می رسیده است. اهمیت ارامنه سبب شد الله وردی خان در شیراز، از شاه بخواهد تا شماری ارمنی را به آنجا گسیل کند که در پی آن پانصد خانوار ارمنی به شیراز رفتند، هرچند تعداد کمی از آنها باقی ماندند (همان ص 110 – 111). محتملا الله وردی خان نیز هدف استفاده تجاری یا خدمت پیشه وری از آنان را داشته است.
رفتار صفویان با اقلیت ها، در مقایسه با بسیاری از دولت های دیگر و حتی ادوار دیگر تاریخ ایران، رفتار خوبی بوده است. در این باره شاه عباس امتیاز خاصی دارد و گزارش زیر در این باره صریح است:
شاه عباس و تجارت بین الملل و ارامنه
نکته مهمی که در باره شاه عباس وجود دارد، نظارت او بر کارهای اقتصادی است که در مقایسه با شاهان قبل و بعد، بسیار متفاوت است. او درک خاصی از اقتصاد، بازار و تجارت داشت و به خصوص باسیاستی که در باره تجارت ابریشم و انحصاری کردن آن در پیش گرفت، نشان داد که تا چه اندازه در این باره حساس است. او را «شاه تاجران» خوانده اند و دلیل آن جز این نیست که او پادشاهی است که دقیقا روی تجارت حساسیت دارد. در این باره به چند نکته باید توجه داشت و البته پیش از آن باید دانست که مع الاسف تواریخ صفوی ما، چنان که اشاره کردیم، از ابعاد اقتصادی این دوره آگاهی جدی به دست نمی دهند. اما نکات قابل تامل:
1.تبدیل ابریشم به کالای تجاری ایراناگر از ما بپرسند ایران در زمینه کدام محصول در تجارب بین الملل نقش داشت، چه خواهیم گفت؟ باید گفت ایران هیچ محصولی با نقش منحصر به فرد و قابل ارائه در سطح جهانی نداشت و همواره یک اقتصاد بومی ساده و در عین حال به لحاظ بین المللی راهی برای داد و ستد اندک اجناس دیگران بود. مشکل دیگر ما این است که تاریخ اقتصادی روشنی نداریم و این جز آن که نشان می دهد تاریخ نگاری اقتصادی ما در چه حد ضعف دارد، از ضعف تفکر اقتصادی و ساده نگری مردمان و سیاستمداران آن عصر حکایت دارد. البته در این باره شاه عباس تحولی ایجاد کرد که اشاره خواهیم کرد.
بطور کلی باید گفت: در زمان صفویه چه تحولی در این امر رخ داد؟ در این مورد هم باید گفت تنها تحول عمده در زمینه ابریشم طبیعی و آن هم در دولت شاه عباس است. ایران در این زمینه آن هم در طول قرن هفدهم تبدیل به مرکز مهمی شد و این به دلیل سرمایه گذاری خاصی بود که شاه عباس در مازندران در باره تولید ابریشم و تبدیل آن به یک کالای تجاری بین المللی کرد.
2. توجه به اصلاح راهها و امر راهداری و کاروانسراهای بین راهی
شاه عباس در این زمینه طراح فکر بدیعی بود و به همین دلیل می دانست در قدم اول باید بر راه و راهداری سرمایه گذاری کند. شاید کسانی این همه فعالیت را فقط برای راه مشهد و زیارت بدانند اما وقتی مجموعه اطلاعات مربوط به راهها را در این دوره بررسی کنیم، در می یابیم که شاه عباس دقیقا در باره اهمیت راه و کاروانسرا حساسیت داشته و فعالیت کرده است.
در این زمینه شاردن توضیحاتی را آورده که قبلا اشاره کردیم توجه خاص شاه عباس به خلیج فارس و بیرون راندن پرتغالی ها هم باز زمینه سازی برای تسلط بر راه های دریایی تجارت بوده است. ایران سر هیچ راه تجاری بین المللی مهمی نبود. راه ابریشم که در قدیم اهمیت داشت، به دلیل فاصله افتادن عثمانی میان شرق و غرب، از بین رفته بود و تازه همان زمان هم که بود، ارتباطی با ایران مرکزی نداشت. راه دریایی جنوب که به تازگی و با آمدن پرتغالی ها و سپس دیگر اقوام اهمیت یافته بود، همچنان تاثیری روی ایران مرکزی به عنوان یک راه نداشت. باید علاوه کرد که راه های داخلی ایران هم راه های قابل توجهی نبود. در واقع ایران در موقعیت یک اقتصاد محلی بود و این چیزی بود که شاه عباس آن را دریافت و سعی کرد با گسترش راهها، ساختن کاروانسرها، توسعه تجارت، ارتباط با جنوب، و نیز ایجاد تیمچه ها و کاروانسرهای داخل شهر آن را توسعه دهد.
3. ساخت بازارتجارت نیاز به کالای با ارزش از یک طرف و ایجاد بازارها و بازارچه های کوچک و بزرگ از طرف دیگر داشت. توسعه در کار تولید ابریشم یک قدم مهم بود چنان که ساختن بازار قیصریه قدم دیگر به حساب می آمد. تیمچه ها و خانات و چارسوق ها و حمامات همه مورد توجه خاص شاه عباس قرار گرفت و جالب است که غالب آنها در اطراف میدان نقش جهان که یک طرفش هم دولت خانه مبارکه نقش جهان یا همان عالی قاپو بود، با درآمدهای شخصی شاه عباس ساخته شد. شاهد آن که آنها را وقف کرد که وقف نامه آن را هم اسکندر بیک آورده است (عالم آرای عباسی: 2/ قسمت 2/ 760).
ساختن بازار قیصریه در حاشیه نقش جهان به عنوان جزئی از طرح بزرگ شاه عباس که هم جنبه نمادین داشت و هم واقعی، و تیمچه های آن این بازار را به عنوان یکی از بهترین بازارها و متنوع ترین آنها در جهان درآورده بود، عقل اقتصادی شاه عباس را نشان می داد. او مرتب به قیصریه سر می زد و هر از چندی آنان را زنانه کرده تمام زنان حرمسرای خود را در کنار سایر زنان اصفهان به آنجا می آورد. گردش می کرد و تمام اجناس تیمچه های مختلف که از سوی بازرگانان هندی و ونیزی و ترک و غیره بود، نگاه می کرد (اصفهان، هنرفر، ص 115- 116)
4. تبدیل ابریشم ایران به طلا و نقره و اهمیت ارامنه در این راستابحث مهم اقتصاد روی محور طلا و نقره بود، اما زمانی که جنسی مانند ابریشم طبیعی به میان آمد، توانست جانی به اقتصاد ایران که فاقد طلا و نقره بود بدهد. این که انگلیسی ها توانستند ابریشم طبیعی برده و طلا بدهند، سبب شد تا پس از پرتغالی ها بتوانند امتیاز مهمی بدست آورند، اما از روزی که گفتند در ازای آن نه طلا و نقره که جنس خواهند داد، این انحصار برای آنان به عنوان صادر کننده ابریشم ایران از دست رفت. در این وقت، تاجران ارمنی جلفا توانستند با مبلغی پول به شاه این امتیاز را بدست آورند (تاریخ ارامنه ایران در قرن هفدهم، ص 13- 136).
این جا بود که اهمیت تاجران ارمنی برای نقل و انتقال ابریشم و اجناس دیگر روشن شد و سیاست شاه عباس در آوردن قومی که بتواند به اروپا رفت و آمد کند، آثار خود را نشان داد. غوگاسیان نوشته است: شاه عباس اول تجارت را در کنترل حکومت خود نگه داشت. عوامل تجاری او عمدتا بازرگانان ارمنی بودند. اما پس از مرگ وی در سال 1038 کنترل حکومت سلطنتی بر امر تجارت به تدریج کاهش یافت، و بازرگانان ارمنی فارغ از نظارت حکومت فعالیت های خود را بدون وابستگی سازماندهی کرده و توسعه دادند. آنها بلافاصله در تمام ایران، هندوستان، روسیه، ایتالیا، هلند، فرانسه و انگلستان و بسیاری از کشورهای اروپایی شبکه های اقتصادی دایر کردند. آنها به خاطر مهارت در امور اقتصادی و قابلیت انطباق دینی و اجتماعی با سبک زندگی اروپایی توانستند تجارت بین المللی ایران را در اختیار بگیرند (تاریخ ارامنه ایران، ص 136).
شاردن هم نوشته است که ارامنه، به تنهایی همه تجارت اروپایی را مدیریت می کنند و دلیلش آن است که مسلمانان نمی توانند آداب دینی خود را با دقت لازم، مطابق با شیوه پرهیزکارانه که دینشان از آنها خواسته، در میان مسیحیان مراعات کنند. (تاریخ ارامنه، ص 136 به نقل از شاردن).
تفاوت ورود ارامنه در تجارت خارجی با آنچه که تاجران اروپایی داشتند در این بود که عواید نهایی ارامنه در ایران می ماند اما اروپایی ها دارایی نهایی خود را به اروپا منتقل می کردند. (تاریخ ارامنه، ص 141).
بحران پول در کشور و یافتن راه حل برای آنپول در قالب طلا و نقره به صورت سکه و یا هر شکل دیگر، پایه اصلی اقتصاد است. طلا و نقره را هر زمان می توان تبدیل به کالا کرد. به علاوه، مناسبات داخلی یک اقتصاد، از جمله پرداخت هر نوع وجهی برای انواع خدمات، با همین پول خواهد بود. ایران طلا و نقره و به عبارتی پول نداشت و باید از راهی این پول بدست می آمد. نبودن کالای مناسب بین المللی مشکل اصلی ایران بود. شاه عباس در این زمینه چه کرد؟
امروزه در پی تحقیقات رودی متی این نکته ثابت شده است که اوضاع اقتصادی ایران در اواخر قرن یازدهم هجری و پس از آن در سه چهار دهه پایانی حکومت صفوی، بحران پول در ایران یکی از اساسی ترین مشکلات بوده است. شما وقتی با یک کشور خارجی تجارت می کنید، اگر در ازای کالای او، کالای با ارزشی نداشته باشید که معاوضه کنید، ناچار باید سکه طلا و نقره که دینار و درهم است بدهید. در این صورت اگر کشوری باشید که طلا داشته باشید وسکه با عیار بالا ضرب کنید، و این به اندازه ای باشد که برای واردات کافی باشد، متضرر نخواهید شد. اما ایران چنین توانی را نداشت و تنها می توانست از طریق صادرات کالا، طلا و نقره وارد و ضرب کند تا بتواند در ازای دادن آن کالاهای دیگری بگیرد. وقتی این اتفاق نیفتاد، جز آن که تقلب در سکه ها رو به فزونی گذاشت، امکان پرداخت حقوق افراد داخلی هم نبود. حتی با منع از خارج کردن طلا و پول از کشور این امکان فراهم نبود. بسیاری به جای خدمات خود کالاهای بی ارزش یا زمین یا جز اینها دریافت می کردند. اما این وضع نمی توانست تا ابد ادامه یابد. این بحران پولی در پایان عصر صفوی این دولت را رو به سقوط برد. این گزارشی است که در کتاب ایران در بحران رودی متی (ترجمه حسن افشار، تهران، نشر مرکز، 1393) به تفصیل و مستند آمده است.
ارامنه نقش مهمی در این میانه بر عهده داشتند و چنان که گذشت آنها باید با انتقال کالاهای ایرانی، پول یعنی طلا و نقره به ایران می آوردند.
در چهارچوب سیاست شاه عباس در قبال ارامنه، مهم ترین نکته استفاده تجاری از آنها بود که هم برای شاه خوب بود و هم برای ارامنه. با این حال که شاه عباس، بازرگانان ارامنه را آزاد گذاشت، و کسی نشانی از سختگیری نسبت به آنها بدست نداده، از تلاش او برای دعوت ارامنه روستایی به اسلام یاد شده است. اما این برای او یک امر فرعی بود نه اصلی. اسکندر بیک نوشته است:
«دعوت نمودن جمعى از نصارى بدین اسلام: درین سال رأى عالمآراى همایون که ممهد بنیان دین و دولت و مقوى ارکان ملک و ملت است اقتضاى آن نمود که گروهى از ارامنه و نصارى را که حسب الامر در فریدن و سرحد قرب جوار بختیارى اقامت و محل زراعت دارند بدین اسلام دعوت فرمایند و از وفور ترحم و غمخوارى که چون دنیا محل حوادث و دار فتور است مبادا در هنگام وقوع حادثه و عدم استقامت ملک از الوار قرب جوار که جور و اعتساف جبلى آن طایفه است به ایشان که مطیع الاسلام و اهل ذمهاند دست درازى واقع شده نساء و صبیان بذل اسر گرفتار آیند جمعى از آن طبقه دعوت همایون را بقدم اذعان تلقى نموده طوعا او کرها پذیراى فرمان شدند غرض اصلى آن بود که در مواضعى که ایشان مسکن گرفتهاند معبدى که ساختهاند بمسجد شهرت یافته آواز مؤذنى از آن برآید که شعار مسلمانى ظهور یافته عاقبت حال ایشان بخیر و خوبى مقرون باشد سیادت پناه امیر ابو المعالى نطنزى مجلس نویس همایون را که ابا عن جد از ملازمان قدیم این دودمان ولایتنشان است و از عهد صبى در ظل تربیت همایون شاهى نشو و نما یافته بشرف قرب و منزلت سرافراز و بکمال اعتماد و محرومیت از کفار ممتاز است بدین خدمت سعادتافزا مأمور گشته و او حسب الامر- الاعلى متوجه این امر خیر انجام گشته به میانه آن جماعت رفت بعضى را توفیق رفیق گشته بالطوع و الرغبة هدایت یافته و جمعى که ترک ملت مسیح به اغوا و تحریک رهبانان و کشیشان بر ایشان دشوار بود و تغییر کیش نصارى مکروه خاطر ایشان مىنمود به اندک تهدیدى که به قسیسان و رهبانان در ترک ممانعت نمودند از منع متصاعد گشته بجز انقیاد چاره نیافته با اکراه قدم در دایره مسلمانى نهادند و اکثر نساء و صبیان در شوق و شعف آمده بر یکدیگر سبقت جسته زبان به کلمه توحید و ترک ملت نصارى و قبول دین مبین و شریعت بیضاء گویا مىساختند. (عالم آرای عباسی: 3/96) و بنگرید: تاریخ ارامنه جلفا در قرن هفدهم، ص 147 – 149).
شاه عباس و فرهنگ سازی ایرانی شیعی
بدون شک ایران پس از صفوی نیاز به فرهنگ سازی داشت. این را دولت صفوی با تمام وجود درک می کرد. ایران صفوی از گذشته خود منقطع شده بود و در این انقطاع، ضمن آن که هنوز بر پایه همان هویت کلی پیشین بنا شده بود، در باره عناصر و مولفه های جدید و همسان سازی آنها با یکدیگر باید تلاش می کرد و خلاقیت بخرج می داد.
البته گاه انگیزه مذهبی بود و گاه اصلاح اخلاقی جامعه باز به هدف مذهب. اما وقتی بحث از قصد فرهنگ سازی می گوییم در واقع مقصود طراحی یک سیستم فرهنگی است که بتواند پاسخگوی نیازهای فرهنگی جامعه جدید با ویژگی های تازه آن باشد. به نظر می رسد شاه عباس این طرح را داشت. لازمه طراح بودن این است که شما ارزش هر چیز و جایگاه واقعی آن را در یک مجموعه بدانید. این که جای هر چیزی در فرهنگ سازی چیست. آیا با این باور که فقط دین و شریعت باید فرهنگ سازی کند می توان موفقیت داشت؟ شاید کسانی بر این باور باشند اما شاه عباس این اعتقاد را نداشت. اگر شما سرنوشت فرهنگ را صرفا دست کسانی بدهید که چنین باوری دارند معلوم نیست به آنچه آن را فرهنگ سازی موفق می گوییم، بتوانند برسند. البته بسیاری از اینان از فرقه های مختلف اسلامی، ممکن است برخی مظاهر فرهنگی را شرک بدانند. برای مثال توجه به جشن های باستانی مثل آب پاشان (13 تیر ماه هر سال) که شاه عباس حاضر بود از مازندران، به سرعت به اصفهان بیاید تا این مراسم را در این شهر برگزار کند. در هر حال بحث بر سر فرهنگ سازی است. اگر میدان نقش جهان را نمونه ای از فرهنگ سازی در بعد کالبدی آن بدانیم، مسجد و بازار و قصر و تفریح که همان میدان برای بازی است، نوعی فرهنگ سازی است. ساختمان سازی همیشه بوده است، یعنی پاشاهان قبلی هم در این زمینه فعال بودند. اما شاه عباس کالبد شهر را در خدمت نوعی فرهنگ سازی قرار می دهد یا دست کم در این زمینه، کاری با برنامه انجام می دهد. همین که بناهای مختلف میدان نقش جهان با نظمی معنا دار ساخته شد و بخشی از آن مسجد، بخشی به بازار و بخشی به سیاست اختصاص یافت، نکته مهمی است. اسکندر بیک می نویسد:
«در اوایل این سال فرخنده آغاز خجسته انجام شهریار ظفر قرین نصرت فرجام را نیت خیر امنیت به اسطرلاب فکرت بدان مقصور و معطوف گردید که در حوالى نقش جهان اصفهان بیناى مسجد عالىبنیان که در بلاد ایران بل معموره جهان مثل آن نشاط نتواند داد پردازند و چون دارالسلطنه اصفهان را از عمارت عالیه و منازل مرغوبه دلگشا و باغات عنبر شمیم روحافزا و انهار و بساتین نمونه خلد برین گردانیدهاند اگر چه مسجد عالى و مدرسه در جانب شرقى و شمالى میدان نقش جهان ترتیب داده بودند اما آنها در برابر همت بلند آن حضرت پست مىنمود و مکنون ضمیر انور بود که همچنانکه آن بلده جنت مثال از عمارت عالیه و باغات و قیصریه و خانات و اسواق رشک بلاد و مصدوقه «إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ» است مسجد عالىاساس و مدارس و بقاع الخیر آن حضرت نیز ارفع مساجد و بقاع ایران و در زینت و صفا از بیت المعمور و مسجد اقصى نشان دهد بعد از ملاحظه اطراف میدان نقش جهان جانب جنوبى میدان را که خانى بزرک در آنجا ترتیب یافته بود اختیار فرمودند». (عالم آرای عباسی: 2/قسمت دوم / 831)
مردم در ایام عاشورا نیاز به برگزاری مراسم سوگواری دارند و در ایام نوروز نیاز به برگزاری مراسم جشن. شما باید بتوانید اینها را در کنار هم قرار دهید. گزارش اسکندر بیک از نوروز سال 1020 وقتی که ششم محرم اول بهار یعنی روز نوروز شده بود. شاه عباس در این باره چه کرد؟ او می نویسد:
نوروز این سال فرخفال به فیروزى و فرخندگى در روز جمعه ششم شهر محرم الحرام که آغاز عشرین و الف هجرى و اول فروردین ماه جلالى بود واقع شد یعنى شاهنشاه فلک چهارم که نیر اعظم و عطیهبخش عالم است از نهانخانه حوت بشرف گاه حمل برآمده فیضبخش عالم عنصر گردید و کوس نوروزى آوازه عالمافروزى در کون و مکان انداخته نورسان گلستان به جلوهگرى درآمدند جهان را طراوتى تازه پدید آمد و حضرت خاقان فلک قدر گیتىستان و شهریار کامبخش کامران اعنى فرمانرواى ایران و شاهنشاه زمان ظل الله الملک المستعان غلام باخلاص حضرت شاه مردان سلام الله علیه ابو المظفر شاه عباس بهادر خان: بیت:
ز عدلش جهان منور باد تا جهان هست دادگستر باد
در دار السلطنه اصفهان که مقر دولت آن خسرو قضا قدرت قدر توأمان و بیمن توجه و دستیارى معمار همتش مصر جامع و خلاصه ملک ایران و از خلد برین نشانى است به فیروزى و اقبال نزول اجلال داشتند و بجهت ایام عاشورا که شیعیان و موالیان اهل بیت در تعزیه سید الشهداء خامس آل عبا لباس سوگوارى پوشیده اندوه و ملال بر ضمایر مستولى بود بلوازم نوروز و جشن و سرور آن روز فیروز قیام ننمودند و زبان حال صغیر و کبیر و برنا و پیر در آن ایام ملالت فرجام بمضمون این مقال که افصح الشعراء المتاخرین مولانا محتشم کاشى در مرثیه آن حضرت الفاء نموده مترنم بود: محتشم: ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای / وز کین چها در این ستم آباد کرده ای؟ کام یزید داده ای از کشتن حسین / بنگر کرا به قتل که دلشاد کرده ای؟ بعد از فراغ خاطر از لوازم تعزیه و سوگوارى که طراوت فصل بهار و ایام فروردین نزهت آثار آن بلده جنتنشان را خضرت و نضارت بخشید و عنبرین بوى شکوفه و ازهار در دماغ روزگار پیچیده مسرتبخش دلها و خرمىافزاى خاطر همگنان گردید بدستور معهود در باغ نقش جهان امر قضا نفاد بترتیب جشن عالى بصدور پیوست و امراء عالیقدر و وزراء و مقربان درگاه والا و اهالى و اعیان قلمرو همایون که در پایه سریر سلطنت مصیر حاضر بودند مع تجار و طبقات اصناف بر حسب اشاره همایون هریک در محلى مناسب طرح جشن عالى انداختند و خیام زرنگار و سایبانهاى اطلس و دیباى خطائى افراخته مجالس بهشتنشان ترتیب دادند و چهار طاقها در برابر هر مجلسى بفنون غریبه آراسته چراغان کردند بر روى خلق ابواب بهجت و خرمى گشوده گشت و در مجالس ساقیان سیمینساق به جرعههاى رواق نشاط افزاى مجلسیان گشته چند روز داد خرمى دادند. (عالم آرای عباسی: 2/قسمت 2/830).
خود اسکندر بیک تربیت شده این فرهنگ است و عبارات کتاب وی دقیقا گویای هم ترکیب فرهنگی تازه می باشد.
قهوه خانه ها از مراکز تفریحی شهر اصفهان
بخش تفریح برای زندگی مردم آن هم در شهری بزرگ مانند اصفهان که یک نیاز جدی بوده، کاملا مورد توجه شاه عباس قرار داشته است. ایجاد قهوه خانه های بزرگ در اطراف میدان نقش جهان (اصفهان، لطف الله هنرفر، ص 110)و بسیاری از نقاط دیگر، می توانست ساعات خالی مردم را پر کند. این قهوه خانه ها ضمن آن که از حاشیه های خاص خود را داشت، از نظر برگزاری مراسم نقالی برای بیان داستان حمزه، خواندن اشعار در مدح امام علی و دیگر داستانهای باستانی ایرانی (همان، ص 111) و نیز استفاده از مکیفات حلال، برای مردم، آرام بخش بسیار مناسبی بود. شاه معمولا مهمانانش را هم به این قهوه خانه ها می برد که وصف یک قهوه خانه و مجلسی که سفرای اسپانیا و عثمانی و غیره در آن بودند را در سفرنامه دن گارسیا آمده است (همان، ص 111 – 112).
شاردن با اشاره به فراوانی قهوه خانه ها در همه جای شهر اصفهان می نویسد: «جوشانده و دم کرده پوست و دانه کوکنار نیز از جمله مکیّفات است، و در سراسر شهر جایگاههایى شبیه به قهوهخانهها وجود دارد که این جوشانده را آماده مىکنند و در اختیار مشتریان قرار مىدهند. سیر و تأمل در چهره و حالات و روحیات و اطوار کسانى که به خوردن شربت کوکنار عادت دارند به راستى انتباهآور و عبرتانگیز است. این افراد وقتى وارد این جایگاههاى شوم و جانگزاى مىشوند دلمرده، افسرده، خاموش، لرزان و چنان بىحالند که به سختى قدم پیش مىنهند، امّا وقتى دو یا سه فنجان از آن شربت بدفعل نوشیدند کجخلقتر، خشمگین، عصبى و درندهخو مىشوند، از همه چیز بدشان مىآید، و به کسانى که پیرامونشان نشستهاند بىاعتنایى مىکنند. سقط مىگویند، و آشوب و غوغا بپامىدارند. امّا پس از مدتى وقتى آن شربت زهرآگین اثر شوم خود را بخشید به دمسازى و آشتىجویى و شوخطبعى روى مىآورند، فرمانبر تمنّیات نفس خویش مىشوند، به زعم خود شیرینزبانى و لطیفهپردازى مىکنند. یکى قصه مىگوید، یکى اشعار و داستانهاى خندهآور مىسراید». (سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمایی: 2/849).
شاه عباس و امر تفریح و نگاه تازه به زندگی
شاه عباس خودش هم مایل به استفاده از هوای مناسب بود و این را از اخبار و گزارش های اسکندر بیک و دیگران می توان دریافت. ایجاد قصرهایی در فرح آباد مازندران و ماندن ماهها در آن، یکی از برنامه های مناسب وی بود. این که پادشاه مملکت ضمن فعالیت برای کشور، خودش هم الگویی برای استفاده از تفریحات سالم باشد، اثر مناسبی در جامعه خواهد داشت. حکایت زیر هم برای فهم رفتار شاه عباس در باره زندگی شاد جالب است:
نصرآبادی در شرح حال میر مشرب نوشته است: میر مشرب ولد میر حسین مشهور به شیشهگر. از سادات قم است؛ امّا چون در کاشان بسیار بوده، به کاشى شهرت دارد. پارهاى تحصیل کرده، کمال صلاح داشته، نسختعلیق و شکسته را خوش مىنوشته، وقتى میر حسین به خدمت شاه عبّاس ماضى وارد شده و تعریف میر مشرب مىکرده که: طالب عالم صالحى است و از مغیّرات حلال هم نچشیده و بند زیرجامهاش به حلال هم وا نشده. شاه مىفرماید که: مگو پسرى دارم، بگو کره خرى دارم. مدّتى در تبریز بوده، در آنجا فوت شد. (تذکره نصرآبادی: 1/440)
شاه عباس پایه گذار سیاست خارجی نوین ایران
مراودات ایران با خارجی ها، چنان که از گزارش مورخان ایرانی و فرنگی بدست می آید، از دوره ایلخانی آغاز شده و در تمام دوره ترکمانان ادامه داشته است. در واقع به محض این که دولتی به ثبات می رسید، ارتباط ها برقرار می شد. پیدایش دولت عثمانی در آناتولی و توسعه آن به سمت اروپا بار دیگر اروپائیان را متوجه پشت سر آنها یعنی ایران کرد و ارتباط برقرار شد. تجارت هم عامل دیگر برقراری این ارتباط بود. در دوران اسماعیل و طهماسب این مناسبات به شکل بسیار ضعیفی وجود داشت.
پس از درگذشت طهماسب (984) تا زمانی که دولت صفوی مستقر شد، این روابط نمی توانست جدی باشد، اما از زمانی که شاه عباس مستقر شد و توانست عثمانی را عقب رانده و ازبک ها را نیز به عمق ماوراءالنهر سوق دهد، روابط با اروپا آغاز شد. شاه عباس در اینجا بنیان یک سیاست خارجی گسترده را با گشاده رویی و برداشتن محدودیت ها گذاشت. استفاده از رقابت اروپائیان برای اولین بار در سیاست خارجی ایران دیده می شود و آن استفاده از انگلیسی ها برای بیرون راندن پرتغالی هاست. امتیازی گرفت و امتیازی داد. در این دوره به خصوص از سال 1020 به بعد رفت و آمد اروپایی ها به ایران آغاز می شود. اسکندر بیک نوشته است: «در این سال (1023) ایلچیان و چند نفر از پادریان فرنگ که عبارت از دانشمندان و رهبانان نصارى است از جانب پادشاه اسپانیه که بزرگترین پادشاهان فرنگستان است به پایه سریر اعلى آمده در نقش جهان اصفهان به سعادت بساط بوس شاه جهان سرافراز شدند و تحف و هدایا گذرانیدند و اداى تحیت و رسالت کرده بعنایات خسروانه سرافرازى یافتند چون سلاطین مسیحیه و فرمانروایان ممالک عیسویه همگى با حضرت اعلى همایون شاهى ظل اللهى ابواب الفت و آشنائى مفتوح داشته فیما بین طریق مراسله و آمد شد مسلوک است لهذا قبل از این دنکیز بیک یوزباشى روملو را که مرد چرب زبان سخندان بود برسم رسالت بجانب فرنگستان فرستاده بودند. (عالم آرای عباسی: 2/ قسمت 2/ 862). در این زمینه به تفصیل در منابع بحث شده و به نظر می رسد در پازلی که شاه عباس درست کرده بود، دقیقا به اهمیت این امر پی برده و آن را بکار بست.
یک ضعف مهم در تمام این مراحل، ضعف ارتش ایران بود که همان زمان وجود داشت و بعدها تا زمان جنگهای ایران و روس زمان برد تا این ضعف، به طور کامل خود را نشان دهد. در واقع، یک سیاست خارجی خوب، می بایست به پشتوانه یک ارتش نیرومند باشد و ایران به رغم داشتن قزلباشانی قوی و غیرتمند، اما فاقد توان فنی لازم و تخصص مورد نیاز بود.
شاه عباس و گفتگوهای بین الادیان: مناظره آری اما مسیحی شدن مسلمانان هرگز!رفت و آمد با خارجی ها، دادن امکان اسکان در شهر، و همین طور استقرار گروه های مختلف ارامنه در پایتخت و شهرهای دیگر، الزاما این پیامد را داشت که مباحثات مذهبی میان مسلمانان و آنان درگیرد. اشاره کردیم که شاه عباس هم بی میل نبود که ارامنه مسلمان شوند اما وقتی از این کار اهداف اقتصادی داشت، نمی توانست از این در وارد شود. البته این کار نسبت به برخی از روستائیان ارمنی تا حدودی اعمال می شد اما در مرکز چنین کاری دشوار و با اهداف او در تباین بود. اما از زاویه دیگر او باید زمینه مباحثات دینی را فراهم می کرد. ما بخشی از این مباحثات را در کتاب اسناد پادریان کارملی (تهران، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، میراث مکتوب، 1383) مشاهده می کنیم. در آنجا آمده است که شاه عباس خود به گفتگو با کشیشان اروپایی پرداخته و پرسش و پاسخ هایی میان آنان برقرار می شود. اصولا این مجموعه نامه ها که شامل «مکاتبات حضرت ریم پایا و دیگر پادشاهان سلاطین عیسویه که به نواب کامیاب سپهر رکاب اشرف اکرم ارفع اعلی ابوالمظفر معزالدوله عباس پادشاه فرستاده و از جانب پادشاه جمجاه به پادشاهان زرین کلاه ارسال گردیده» مجموعه ای بسیار با ارزش است.
از این مذاکرات دیدگاه جالبی از شاه عباس را ملاحظه می کنیم. برای وی چند نکته مهم بود.
اولا از نظر سیاسی ایران می توانست با اروپائیان علیه عثمانی ها هماهنگی کند، دلیل این امر هم دشمنی های بی حد و اندازه عثمانی ها و روحیه اشغالگری آنان در باره ایران بود. شاه عباس به اروپائیان که درخواست همکاری سیاسی برای نبرد با ترکها کرده بودند نوشت: «بر ایشان ظاهر خواهد بود که تا حال ما در دفع و رفع جماعت ترک تقصیر نکردهایم. ما حالا نیز با لشکر بیشمار مهیّا و حاضریم و ازین طرف سعى و کوشش مىنماییم. آن طرف را ایشان بهتر مىدانند. از هر راه که صلاح داشته باشند و دانند که ظفر مىتوان یافت متوجّه شوند» (اسناد پادریان کارملی، ص 46). این همکاری هیچ وقت زمینه عملی نیافت اما شاه عباس به آن باور داشت و برای حفظ ایران، آن را یک اصل ضروری می دانست و از این که اروپائیان در این باره تساهل داشتند، همیشه ابراز ناراحتی می کرد (همان، ص 52). جایی هم به آنان نوشت: «بر عالمیان ظاهر است که درین چند سال ما را با جماعت ترک چه محاربات عظیم واقع شد و چه قلعههاى عالى از ایشان گرفتیم، از جانب لشکر فرنگیه حرکتى نشد و ندانستیم که ایشان در چه کارند». (همان، ص 57)
نکته دوم تجارت بود که در این زمینه هم شاه عباس نهایت تلاش را داشت و حاضر بود در شرایط عادی تجاری هر نوع همراهی را داشته باشد. البته پرتغالی ها را به دلیل رفتار بدشان با ایرانیان و وادار کردن آنان به مسیحی شدن و یا دستگیر کردن آنان نپذیرفت و این نکته را هم به سفرای خارجی گوشزد کرد (اصفهان، هنرفر، تهران، 1346ش، ص 108 – 109).
اما از نظر مذهبی، او ضمن آن که به گفتگوهای تفننی میان مسیحیت و اسلام علاقه داشت، اما به هیچ روی اجازه مسیحی شدن شهروندانش را نمی داد. در این باره که حاضر به دادن هر نوع امتیازی هست اما در این زمینه کوتاه نمی آید، مطلبی در همین اسناد پادریان کارملی آمده است: «جماعت عیسویان را ما حرمت بسیار مىداریم و رعایت مىکنیم و هیچ عیسویان را به تکلیف محمدى به زور نکردهایم و نمىکنیم. چرا که از مذهب ما دور است و درست نیست که عیسویان را به زور محمدى نماییم. و در هرمز حاکم آنجا و پادریان و غلام و کنیز ما را گرفته عیسوى مىنمایند. از حضرت پاپا التماس داریم که مردم هرمز را منع نماید که با جماعت محمدى این قسم سلوک نکند و درین خدمت مشارٌ الیه را رخصت داده روانه نمودیم».(اسناد پادریان کارملی، ص 44)
شاه عباس، علم و دانش و هنرقاعده دولتها آن است که وقتی بر امور مسلط شده، نظام سیاسی را استوار کرده و توانستند با برقراری آرامش به اقتصاد و درآمد مردم و خود سروسامانی دهند، در اندیشه هنر و علم خواهند افتاد. هر دوی اینها جذابیت دارد، اما هنر برای ایرانیان و شاید برای اقوام دیگر، جذابیت بیشتری داشته است.
برای صفویان، هنر بیش از علم ارزش داشت. این را نمی دانیم باید نقطه ضعف بدانیم یا نقطه قوت. هنر نوعی صنعت است و در مقایسه با علم که آگاهی است و غالبا و عامه مردم تصور روشنی از آن ندارند، جذابیت بیشتری دارد. مصادیق هنر در آن روزگار، بیش از همه در معماری و کتابت کتیبه و پدید آوردن آثار هنری در عرصه کتاب خود را نشان می دهد. در این زمینه، به خصوص ساختن بناهای زیبای اسلامی، با جذابیت هنری و از جمله استفاده از کاشی و هنر خط، برای شاه عباس، بسیار بسیار اهمیت داشته و آثاری باقی مانده همه گواه این امر است.
ساختن یک بنای هنری مانند مسجد شیخ لطف الله از 1011 تا 1028 طول کشید و این صبوری مردی را می طلبید که دوست داشت اثری جاودانه پدید آورد. در باره خط هم بهترین خطاطان در کنار او بودند و علیرضا تبریزی که پس از حمله عثمانی به قزوین آمد، توسط شاه به اصفهان آورده شد و مربی محمدرضا امامی و دیگران شده آثارش هم در مسجد جامع شاه هویداست. (بنگرید: اصفهان، هنرفر، ص 119- 120).
نمونه دیگر آوردن ملاعبدالباقی تبریزی بود که او را از بغداد به اصفهان آورد. نصرآبادی نوشته است: ملّا عبد الباقى: اصلش از تبریز است؛ امّا در بغداد توطّن داشت و در مولوىخانه با مرحوم دده مصطفى مربوط بوده، در فنون فضایل حکمت و عربیّت مانند نداشت؛ امّا از اظهارش زبان کوتاه داشت. خط ثلث او خط نسخ بر خطوط استادان کشیده. شاه عبّاس ماضى جهت کتابه مسجد جامع، محمّد حسین چلبى را فرستاد که او را بیاورد، او ابا نموده، بعد از فتح بغداد او را به اصفهان آورده، کتابه کمر گنبد بزرگ و صفّه رو به قبله طاق در مسجد به خطّ اوست.(تذکره نصرآبادی: 1/ 296).
مسجد شاه نیز که در سال 1020 ساخت آن آغاز شد، شکوه دیگری از هنر اسلامی و به طور خاص شیعی است. چنین مجموعه ای با آن جذابیت، فقط می تواند از وجود یک نگاه هنری دقیق در این دوره حکایت کند که مختص شخص شاه عباس هم نیست، بلکه نشان دهنده مجموعه ای از افکار و اندیشه ها و ذهن هایی است که در ساخت آن نقش داشته است.
اما دانش: در ارتباط با دانش، باید گفت، اصولا در دوره صفوی، یک معضل مهم، نبودن چاپ در ایران بود. با این حال آنچه به صورت سنتی کار انتقال علم را انجام می داد، علما، مدرسه، نسخه خطی و نظام آموزشی از نظر شکل و محتوا بودند.
در میان اینها، نسخه خطی به وفور وجود داشت و شمار فراوان آن چه تاکنون باقی مانده، حاکی از آن است که در دوره صفوی اهمیت و اعتنای زیادی به آن می شده است. با این حال، پیشرفت علم تنها به شرایطی که در یک مقطع خاص برای آن فراهم می آوریم نیست.
پیشرفت علم، مدیون سنت های علمی و آموزشی و دانسته ها و آموخته ها و باورهایی است که همه آنها باید در مسیری قرار گیرد که بتواند علم را توسعه دهد. فلسفه، فلسفه دین، کتب اخلاقی و اجتماعی، باورهای مذهبی، و نیز سیاست های آموزشی که توسط علما اعمال می شود، و آن هم خود محصول روندی است طولانی که بر مسیر پیشرفت علم حاکم است، همه و همه در امر توسعه علمی نقش دارد.
به نظر می رسد در دوره صفویه، آنچه که حکومت از مدرسه و وقف و دادن اعتبار به علم و عالم و علما لازم بوده، داشته اما فضای ذهنی که برگرفته از آموخته ها و روش های پیشین بوده، آمادگی نداشته است. برای مثال، ما یقین داریم هزاران فرنگی که به اصفهان رفت و آمد داشتند، و این از پایتختی این شهر تا اواخر دوره صفوی است، از دانش های نوین در غرب آگاهی داشتند، اما مع الاسف چیزی از این آگاهی ها به عالمان ایرانی انتقال نیافته است. پرسش این است که چرا؟ آنها نخواستند یا اینان راه ندادند؟ هر چه هست این مشکل، حتی در ارتباط با چاپ هم صورت گرفته و هیچ تلاشی برای توسعه این فن که می توانست نقش اول را در توسعه علم ایفا کند، صورت نگرفته است. متاسفانه تاکنون دیده نشده است که از این قبیل متون علمی که در اروپا منتشر می شده، اثری در آثار مولفان این دوره گذاشته شده و از آنها یادی شده یا به آنها ارجاعی صورت گرفته باشد. تنها حوزه مباحثات دینی را باید استثناء کرد که کشیشان مسیحی به دلیل تلاش برای ترویج مسیحیت، آثاری در این باره به اصفهان آورده و در اصفهان نیز کسانی علیه آنها مطالبی می نوشتند.
آنچه در دوره صفوی از علم و دانش وجود داشت، میراثی بود که از عصر پیش از آن از هرات و شیراز به ارث به آن رسیده بود. بخش فقهی آن هم از حله بود. اما علومی مانند نجوم، ریاضی، موسیقی و به ویژه طب، در قالب همان اصول پیشین یا به اصطلاح بر اساس همان نظام و پارادایمی که از پیش از آن وجود داشت، پیش می رفت.
تحولات علمی جدید در غرب که شروع شده و گاهی اخبار آن به ایران هم رسیده بود، هیچ تاثیری در آن پارادایم نگذاشت و بنابرین انتظار هیچ انقلاب علمی نمی رفت. ممکن است در درون همان نظام، یافته های جدیدی مثلا در حوزه طب و داروسازی یا نجوم صورت گرفته باشد، اما تحول علمی پدید نیامد. جالب است که حتی از دل صنعت و تولیدات فرنگی هم که به ایران می رسید، اتفاقی در حوزه علم نیفتاد.
یک نمونه جالب که آدی را آشفته می کند، مورد زیر است. یک پرتغالی که زمان شاه سلطان حسین صفوی مسلمان شد، طرفدار دو آتشه حدیث گرایی و اخباری گری شده علیه فلسفه خوانی شعار می داد. وی که با علوم غربی هم آشنا بوده در باره مذمت فرنگیان و تایید روش اسلامیان می گوید: «در واقع عجب جماعت سفیه بى معرفتى بوده اند همه نصارا خصوصاً اهل فرنگ که آن شعورى را که خداى تعالى از براى فرق نمودن میانه حق و باطل به ایشان عطا کرده است همه را صرف یادگرفتن صناعات دقیقه از قبیل دورانداز ]توپ[ سازى و وقت ساعت و غیره، کارهایى که با آتش بازى مناسبت دارد مى نماید، و در امور اخروى که عمده غرض از آفرینش ایشان این است که آنها را خوب یاد بگیرند آنقدر سعى نمى کنند که از کسانى که به سمت مکه و مدینه سفر کرده باشند بپرسند که آنچه فلیپ پادرى ملعون در کتاب خود نوشته» درست است یا نه. (وی این مطالب را در شرحی که بر سفر پیدایش تورات نوشته آورده است).
یک بحث مهم در باره چاپخانه در ایران است که صحبت آن وجود داشته اما همت آن حتی در دوره شاه سلیمان و شاه سلطان حسین هم وجود نداشته است. چاپ می توانست مهم ترین ابزار رشد دانش باشد، اما چنین اتفاقی نیفتاد. شاردن نوشته است: بارها دربار ایران به من پیشنهاد کردند که چند چاپخانه به ایران بیاورم و یکى را در اصفهان نصب کنم و به کار بیندازم. اگر شاه عباس ثانى زنده و پادشاه بود این کار به آسانى جنبه تحقّق مىیافت و به سرعت عملى مىشد، امّا پسر و جانشینش در بند این امور مهم نیست و چندان که دانشمندان و خیراندیشان او را بدین کار دلالت و تشویق کردند سود نبخشید. نزدیکان شاه و جاهمندان نیز آن همت و مردانگى ندارند که اندکى از دارایى خود را بدین مهم اختصاص دهند. (سفرنامه شاردن: 3/ 965).
منبع: وبلاگ رسول جعفریان
+
پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۰۸:۱۳
نظر شما