تازه ها و پاره های شیعه شناسی(۲۰)
274-گزاره های نکوهشگرایانه درباره زنان در نهجالبلاغه
«تحلیل برون دینی گزارههای نکوهشگرایانه درباره زنان در نهجالبلاغه»عنوان مقاله ای از نگار ذیلابی و مرضیه محصص است که در فصلنامه تاریخ و تمدن اسلامی(دوره 14، 2،پیاپی 28 پاییز و زمستان 1397،صفحه 3-32)منتشر شده است. در چکیده این مقاله چنین آمده است: روایات ملامتگرایانه درباره زنان در نهجالبلاغه، عمدتا با خارجسازی متن از زمینه تاریخی خود با شرایط و دیدگاههای مدرن امروزی قیاس میشود که در تقابل با دیدگاههای مدافع حقوق زنان، به عنوان بخشی از سنت اسلامی- شیعی ناسازگار با این دیدگاههای مدرن، تلقی میگردد. در این پژوهش افزون بر اینکه نشان داده شده بسیاری از گزارههای نکوهشگرایانه مربوط به زنان در نهجالبلاغه فاقد اسناد معتبر است؛ این نتیجه بهدست میآید که محتوای این گزارهها با انبوهی از گزارههای مشابه در متون ادبی سده چهارم به بعد انطباق دارد و این دیدگاههای ملامتگرانه درباره زنان، با توجه به اقتضائات و شرایط فرهنگی مقارن با عصر تدوین نهجالبلاغه در سده چهارم، قابل فهم، پذیرفتنی و همسو با ذهنیتهای عامی است که در بسیاری از متون ادبی و تاریخی عصر تدوین نهجالبلاغه و پس از آن تا سدههای متمادی، بازتاب و استمرار یافته است. بر اساس این فرضیه از منظری بروندینی، این گزارههای نکوهشگرایانه از الحاقات متأخر در عصر تدوین نهجالبلاغه تلقی شده و بر این مبنا با تأکید بر روش همسنجی بینامتنی (ارزیابی متون مشابه) و با رویکرد تاریخ فرهنگی جدید، زیر شاخه تاریخ ذهنیت، تلاش شده است، شواهد، زمینهها و نیز ذهنیتهای فرهنگی درباره زنان، در نهجالبلاغه و شروح آن و متون متنوع ادبی و تاریخی تا سده هفتم بررسی و تحلیل شود و شباهتها و افقهای همتراز این متون با این گزارههای نهجالبلاغه نمایان گردد.(تاریخ و تمدن اسلامی در: http://jhcin.srbiau.ac.ir/article_13923.html)
275-گرایش عشایر قفص جنوب کرمان به اسماعیلیهی فاطمی
«تأثیر رقابت تجاری فاطمیان و عباسیان بر گرایش عشایر قفص جنوب کرمان به اسماعیلیهی فاطمی»عنوان مقاله ای از ناهید شفیعی، علی محمد ولوی و مریم معزی است که فصلنامه مطالعات تاریخ اسلام(دوره ۱۰، شماره ۳۹ ،۱۳۹۷ )منتشر شده است. در چکیده این مقاله چنین آمده: با استقرار خلافت فاطمیان در297ﻫ.ق در افریقیه، رهبران نهضت فاطمی با تشکیل «سازمان دعوت» به گسترش نفوذ خود در سرزمینهای اسلامی پرداختند. یکی از کانونهای مورد توجه داعیان فاطمی، مناطق کوهستانی قفص جنوب کرمان، مقرّ عشایر قفص، بود که به اسماعیلیه ی فاطمی گرایش یافتند. هدف این پژوهش، بررسی تأثیر رقابت تجاری فاطمیان و عباسیان بر گرایش زودهنگام عشایر قفص به اسماعیلیه ی فاطمی می باشد و با روش تحلیلی تاریخی، به بررسی این موضوع می پردازد. دستاوردهای پژوهش نشان می دهد که فاطمیان در رقابت تجاری با عباسیان و با هدف تضعیف قدرت عباسیان، سعی در جا به جایی مسیر تجارت از خلیج فارس به دریای سرخ نمودند و برای نیل به مقصود، اختلالاتی را در شبکه ی راههای تجاری جنوب ایران ایجاد کردند. فاطمیان با دعوت عشایر قفص به اسماعیلیه ی فاطمی، از آنان به عنوان تأمین کننده ی سیاستهای خود سود بردند و با ناامنی در مسیر کاروانهای حوزه ی سواحل جنوب به مناطق داخلی ایران، موفق به تغییر مسیر تجارت از خلیج فارس به دریای سرخ شدند.(مطالعات تاریخ اسلام در: http://journal.pte.ac.ir/article-1-388-fa.htm)
276-محلات قدیم قم
«محلات قدیم قم» عنوان کتابی است که توسط ابوالحسن گرامی تألیف شده و توسط نشر نصایح در ۶۲۴ صفحه منتشر شده است. عناوین اصلی این کتاب چنین است: قم در گذر زمان/ محله ی اول: آستانه حضرت معصومه (س)/ محله ی دوم: عشقعلی/ محله ی سوم: الوندیه/ محله ی چهارم: چهار مردان/ محله ی پنجم: سیدان/ محله ی ششم: سنگ بند/ محله ی هفتم: موسویان/ محله ی هشتم: مسجد جامع/ محله ی نهم: اسحاقیه/ محله ی دهم: باغ پنبه و محله ی غرب رودخانه.( کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران در: http://www.historylib.com/books/2352)
277-سوءاستفاده از روایتی درباره مهدویت
«روایتی درباره مهدویت که از آن در سال های اخیر در عراق سوء استفاده شد» عنوان یادداشتی از حسن انصاری است: روایتی است معروف در غیبت شیخ (ص ۱۷۴ تا ۱۷۵) که در سال های اخیر عده ای آن را به عنوان سند برخی عقاید نادرست خود قرار داده اند در رابطه با اندیشه مهدویت. ابتدا عین حدیث را نقل می کنم و بعد چند کلمه ای درباره آن اینجا می نویسم: «أخبرنا جماعة، عن أبی عبد الله الحسین بن علی بن سفیان البزوفری، عن علی بن سنان الموصلی العدل، عن علی بن الحسین، عن أحمد بن محمد بن الخلیل، عن جعفر بن أحمد المصری، عن عمه الحسن بن علی، عن أبیه، عن أبی عبد الله جعفر بن محمد، عن أبیه الباقر، عن أبیه ذی الثفنات سید العابدین، عن أبیه الحسین الزکی الشهید، عن أبیه أمیر المؤمنین علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم - فی اللیلة التی کانت فیها وفاته - لعلی علیه السلام: یا أبا الحسن أحضر صحیفة ودواة. فأملا رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم وصیته حتى انتهى إلى هذا الموضع فقال: یا علی إنه سیکون بعدی اثنا عشر إماما ومن بعدهم إثنا عشر مهدیا، فأنت یا علی أول الاثنی عشر إماما سماک الله تعالى فی سمائه: علیا المرتضى، وأمیر المؤمنین، والصدیق الأکبر، والفاروق الأعظم، والمأمون، والمهدی، فلا تصح هذه الأسماء لاحد غیرک. یا علی أنت وصیی على أهل بیتی حیهم ومیتهم، وعلى نسائی: فمن ثبتها لقیتنی غدا، ومن طلقتها فأنا برئ منها، لم ترنی ولم أرها فی عرصة القیامة، وأنت خلیفتی على أمتی من بعدی. فإذا حضرتک الوفاة فسلمها إلى ابنی الحسن البر الوصول، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنی الحسین الشهید الزکی المقتول، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه سید العابدین ذی الثفنات علی، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه محمد الباقر، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه جعفر الصادق، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه موسى الکاظم، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه علی الرضا، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه محمد الثقة التقی، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه علی الناصح، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه الحسن الفاضل، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه محمد المستحفظ من آل محمد علیهم السلام. فذلک اثنا عشر إماما، ثم یکون من بعده اثنا عشر مهدیا،فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه أول المقربین له ثلاثة أسامی: اسم کإسمی واسم أبی وهو عبد الله وأحمد، والاسم الثالث: المهدی، هو أول المؤمنین». این حدیث به احتمال قوی از کتاب الرد علی الواقفه بزوفری که نامش در سند این روایت هم دیده می شود نقل شده (نک: نجاشی، ص ۶۸). سند روایت آشفته است و بیشتر رجال آن ناشناخته و یا نام هایی است که می دانیم ذکرشان تنها به شکل محدودی در اسانید غیر قابل اعتماد رفته است. بیشتر رجال این سند به احتمال قوی تنها نام هایی اند که وجود تاریخی ندارند و صرفا با ترکیب و جعل نام و سند در این روایت قرار داده شده اند. بنابراین هرگونه تلاش برای تطبیق این راویان با راویان شناخته شده شیوه ای علمی و آکادمیک نیست. در این میان احتمالا احمد بن محمد بن الخلیل اشاره دارد به یک راوی مجهول به نام ابو عبد الله احمد بن محمد الطبری الخلیلی که من در کتاب امامت و غیبت (چاپ بریل) درباره او و اشتباه عظیم منابع درباره هویت او بحث کرده ام. مضمون روایت به روشنی ناظر به رد عقاید واقفه به معنی عام کلمه است یعنی کسانی که سلسله امامت را منقطع می دانسته اند. مشهورترین آنها البته واقفه بر امام موسی بن جعفر (ع) بوده اند. علت درج این روایت در کتاب بزوفری هم همین بوده است. اصل روایت از یک ژانر خاص روایات "وصیت" در احادیث شیعی نشأت می گیرد که سلسله امامت را ریشه دار در وصیتی مکتوب می داند. بنابراین قسمت کوتاهی از این روایت از آن ژانر برگرفته شده و بعد نام دوازده امام بدان افزوده شده است. روایت را طبعا باید در سال های حدود ۲۶۰ تا ۲۹۰ ق ساخته باشند زمانی که اختلافی سخت میان امامیه در زمینه بحران غیبت درگرفت. برخی معتقد به امامت جعفر کذاب بودند و امامت و طبعا غیبت حضرت صاحب (عج) را قبول نداشتند. این گروه به طور اصولی قائل به تداوم سلسله امامت بودند. گروهی دیگر و لو اینکه به جعفر کذاب باور نداشتند اما اصل پذیرش غیبت امام دوازدهم را انقطاع در سلسله امامت و نوعی باور به عقیده واقفه می دانستند. بنابراین آنها عقیده داشتند باید سلسله امامت را امتداد داد. با این وصف گروهی از همین جماعت اخیر در اصل تولد امام دوازدهم و وجود فرزند امام حسن عسکری(ع) تردیدی نداشتند و بدین ترتیب دنبال راه حلی متفاوت با دیگران و از جمله دوازده امامی های قائل به غیبت و همچنین امامیه (بعضا فطحی مسلک) هوادار جعفر کذاب بودند. آنان مخالف قطع سلسله امامت بودند و از آنجا که بعد از امام دوازدهم امامی "ظاهر" را قبول نداشتند معتقد بودند که سلسله امامت به نحوی در غیبت تداوم خواهد یافت.آنان باور به مهدویت را که ریشه ای کهن در اسلام و تشیع داشت با این عقیده درآمیخته و باورشان این شد که مهدویت را باید در نسل امام دوازدهم جستجو کرد. حال گویا گروهی از همین جماعت معتقد بودند که درست است امام دوازدهم به دنیا آمده اما بعدا به عنوان امام "واپسین" از دنیا رفته و یا خواهد رفت و غیبتی نداشته و یا نخواهد داشت. در منابع فرق شناسی آمده است که برخی از شیعیان این دوره به انحای متفاوتی قائل به مرگ امام دوازدهم و تداوم امامت و یا وجود مهدویت در نسل او بوده اند. روایت بالا که در اصل طبیعتی ضد واقفی دارد در چنین محیط هایی ساخته شده و مرده ریگ عقاید گروهی را بازتاب می دهد که برای اجتناب از انقطاع در سلسله امامت و به دلیل اعتقاد به تولد و امامت امام دوازدهم و همچنین اعتقاد به مهدویت راه حل را در وجود سلسله ای از دوازده مهدی بعد از پایان گرفتن دوازده امام می دانسته اند. در این دیدگاه بعد از درگذشت امام دوازدهم که اساسا نه غیبت داشته و نه مهدی بوده فرزند او اولین فرد از سلسله دوازده مهدی است. خوشمزه اینجاست که در سال های بعد از سقوط صدام عده ای نا آشنا و بی اطلاع، عمدتا در عراق این روایت را مستمسک عقاید پوچی در زمینه ادعای مهدویت کرده اند. این گروه معتقدند امام دوازدهم باوجود آنکه امام غائب است اما فرزندان او به عنوان مهدی ظهور خواهند کرد. بدین ترتیب خواسته اند برای شخصی با هویتی مجهول ادعای مهدویتی دست و پا کنند. روشن است که عامدانه و یا جاهلانه از درک این روایت ساختگی و تشخیص ریشه تاریخی جعل آن به درستی بر نیامده اند. راه حل مقابله با خرافات پوچ برخورداری از بینش تاریخی است. (حسن انصاری در بررسیهای تاریخی: http://ansari.kateban.com/post/4023)
278-کلام امامیه در ماوراءالنهر
«تاریخ کلام امامیه در ماوراءالنهر تا قرن پنجم هجری» عنوان مقاله ای از علیرضا زکیزاده رنانی است که در شماره 14 فصلنامه شیعه پژوهی منتشر شده است. در چکیده این مقاله چنین آمده است: تاریخ کلام امامیه از مباحثی است که نیازمند مطالعات جدی و پژوهشهای روشمند است. در طول تاریخ تشیع برخی مناطق جغرافیایی که محل تجمع تودههای شیعی بوده، زمینه تشکیل حوزههای علمی قدرتمند و تأثیرگذاری را فراهم آورده است. در این میان، راجع به حوزه ماوراءالنهر (بخشی از آسیای میانه)، که مناطق گستردهای را نیز در بر دارد، هنوز بررسی جامعی نشده است. از جمله مطالب ضروری درباره این منطقه جغرافیایی، شخصیتهای برجسته کلامی و نیز گونهشناسی آثار ایشان، ردیابی جریانهای فکری راهیافته از مکاتب دیگر به این حوزه و نحوه تعامل ایشان با دیگر مکاتب کلامی و در پایان علل رکود و از بین رفتن این مدرسه کلامی است. حوزه ماوراءالنهر از سه جریان فکری مدرسه کوفه، قم و بغداد اثرپذیری داشته و بیشترین اثرپذیری آن از جریان فکری مکتب قم بوده است، با این تفاوت که مشایخ ماوراءالنهر همانند مشایخ مکتب قم نبوده و نقل روایت از گروه متهمان به غلوی را که مأمون در حدیث بودند، جایز میدانستند.(ر.ک: شیعه پژوهی،دوره 4، شماره 14، بهار و تابستان 1397، صفحه 67-86 در: http://shia.urd.ac.ir/article_79535.html)
279-دیدگاه های تاریخی شیخ آقابزرگ تهرانی
«عناصر دیدگاه های تاریخی و قدرت استنتاج شیخ آ قابزرگ تهرانی» عنوان نوشتاری از امجد رسول محمد العلاوی است که توسط عبدالحسین طالعی ترجمه شده و در نشریه آیینه پژوهش(دوره 29، شماره 174، زمستان 1397، صفحه 15-23) منتشر شده است.در چکیده این نوشتار چنین آمده است: نوشتار حاضر ترجمه بخشی از کتاب «آقابزرگ الطهرانی مورخا » نوشته امجد رسول محمد العوادی است که توسط انتشارات مرکز الهدی در نجف به سال 2009 منتشر شده است. نویسنده در این کتاب که متن رساله دانشگاهی اوست، شرح حال تحلیلی از محقق تهرانی در بستر تحولات اجتماعی و فرهنگی ایران و عراق در طول سال های حیات ایشان به دست داده است. هدف اصلی وی، بازنمایی چهره تاریخ نگارانه محقق تهرانی است که عمدتا بر مبنای تحلیل محتوای کتاب طبقات اعام الشیعه در پی آن بوده است. (آیینه پژوهش در: http://jap.isca.ac.ir/article_66847.html)
280-مکتوبی مهم از امام موسی بن جعفر(ع)
«مکتوبی مهم از امام موسی بن جعفر از سال ۱۷۰ ق»عنوان یادداشتی از حسن انصاری است. این مکتوب نمونه بسیار قابل توجه و شایسته مطالعه ای است برای نوع مناسبات امامان شیعه با خلیفگان عباسی در اوج قدرت عباسیان و فشار آنان بر جامعه شیعه. طبعا این وضعیت با داستان محنه تا اندازه زیادی تغییر کرد و هیمنه مذهبی خلفا در برابر علما از بین رفت. روایات تقیه را با مطالعه این سند ارزشمند بهتر می توان فهمید. محمد بن عیسى، عن بعض من ذکره، أنه کتب أبو الحسن موسى علیه السلام إلى الخیزران أم أمیر المؤمنین یعزیها بموسى ابنها، ویهنؤها بهارون ابنها. " بسم الله الرحمن الرحیم للخیزران أم امیر المؤمنین من موسى بن جعفر بن محمد بن علی ابن الحسین. أما بعد: اصلحک الله وأمتع بک، وأکرمک وحفظک، وأتم النعمة والعافیة فی الدنیا والآخرة لک برحمته. ثم إن الامور - اطال الله بقاءک - کلها بید الله عزوجل یمضیها ویقدرها بقدرته فیها والسلطان علیها، توکل بحفظ ماضیها وتمام باقیها، فلا مقدم لما أخر منها ولا مؤخر لما قدم، استأثر بالبقاء وخلق خلقه للفناء، أسکنهم دنیا سریع زوالها قلیل بقاؤها، وجعل لهم مرجعا إلى دار لا زوال لها ولا فناء. وکتب الموت على جمیع خلقه، وجعلهم اسوة فیه، عدلا منه علیهم عزیزا وقدرة منه علیهم، لا مدفع لاحد منه ولا محیص له عنه، حتى یجمع الله تبارک وتعالى بذلک إلى دار البقاء خلقه، ویرث به أرضه ومن علیها، وإلیه یرجعون. بلغنا - أطال الله بقاءک - ما کان من قضاء الله الغالب فی وفاة أمیر المؤمنین موسى صلوات الله علیه ورحمته ومغفرته ورضوانه، وإنا لله وإنا إلیه راجعون، إعظاما لمصیبته وإجلالا لرزئه وفقده، ثم إنا لله وإنا إلیه راجعون، صبرا لامر الله عزوجل وتسلیما لقضائه، ثم إنا لله وإنا إلیه راجعون لشدة مصیبتک علینا خاصة، وبلوغها من حر قلوبنا ونشوز أنفسنا. نسأل الله أن یصلی على أمیر المؤمنین وأن یرحمه، ویلحقه بنبیه صلى الله علیه وآله وسلم وبصالح سلفه، وأن یجعل ما نقله إلیه خیرا مما أخرجه منه، ونسأل الله أن یعظم أجرک - أمتع الله بک وأن یحسن عقباک، وأن یعوضک من المصیبة بأمیر المؤمنین صلوات الله علیه أفضل ما وعد الصابرین من صلواته ورحمته وهداه. ونسأل الله أن یربط على قلبک، ویحسن عزاءک وسلوتک، والخلف علیک، ولا یریک بعده مکروها فی نفسک ولا فی شئ من نعمته علیک. وأسأل الله أن یهنیک خلافة أمیر المؤمنین أمتع الله به وأطال بقاءه ومد فی عمره وانسأ فی أجله، وأن یسوغکما بأتم النعمة وافضل الکرامة، وأطول العمر، وأحسن الکفایة، وأن یمتعک وإیانا خاصة والمسلمین عامة بأمیر المؤمنین، حتى نبلغ به أفضل الامل فیه لنفسه ومنک - أطال الله بقاءه - ومنا له. لم یکن - أطال الله بقاءک - أحد من أهلی وقومک وخاصتک وحرمتک کان أشد لمصیبتک إعظاما وبها حزنا ولک بالاجر علیها دعاء وبالنعمة التی احدث الله لامیر المؤمنین - اطال الله بقاءه - دعاء بتمامها ودوامها وبقائها، ودفع المکروه فیها، منی. والحمد لله لما جعل الله علیه بمعرفتی بفضلک والنعمة علیک، وشکری بلاءک، وعظیم رجائی لک، أمتع الله بک وأحسن جزاءک إن رأیت - أطال الله بقاءک - أن تکتبی إلی بخبرک فی خاصة نفسک، وحال جزیل هذه المصیبة وسلوتک عنها، فعلت، فإنی بذلک مهتم إلى ما جاءنی من خبرک وحالک فیه متطلع، أتم الله لک أفضل ما عودک من نعمه، واصطنع عندک من کرامته، والسلام علیک ورحمة الله وبرکاته ". وکتب یوم الخمیس لسبع لیال خلون من شهر ربیع الاخر سنة سبعین ومائة. برخی به من نوشتند چرا در اصالت مکتوب منسوب به امام موسی بن جعفر(ع) که در همین صفحه منتشر شد بحثی و تردیدی نکردی. از لحاظ مستند روایی آن که البته جای تردید ندارد که مستند قوی است. تحلیل درون متنی هم بر اصالت متن دلالت دارد و از نقطه نظر تاریخی جای شک در اصالت آن نمی گذارد. باری تنها کافی است شرایط خفقان حاکم بر دوران موسی الهادی و هارون را بدانیم تا بتوانیم درایت حضرت را در نوشتن چنین مکتوبی درک کنیم. حضرت در این نامه خود را بسان یکی از آل محمد مورد ادعای عباسیان و افراد خاندان حاکم جلوه می دهد تا حق خود و همچنین حقوق متبادل را که در آن تلویحا نوعی تهدید هم هست گوشزد کند. حضرت امام موسی بن جعفر(ع) شاید سیاسی ترین در میان ائمه طاهرین است که به فعالیت سیاسی بر علیه عباسیان تمایل داشته و در سازماندهی شیعیان کوشا بوده است. با این وصف به درستی می دانسته که با عباسیان چگونه تعامل کند. همین نامه نشان از هوشمندی قوی او می کند. این نامه بیش از آنکه ستایش و تعزیه باشد در واقع نوعی ابراز قدرت از سوی امام موسی بن جعفر(ع) است. فراموش نکنیم شرایط سخت علویان در دوران موسی الهادی را. در دوران کوتاه خلافتش قیام حسین فخ و سرکوب آن را از سوی موسی الهادی می توانیم اینجا به طور خاص مورد اشاره قرار دهیم. هادی تنها یک سال و اندی بر مسند خلافت بود. خلافت او مورد اجماع خاندان عباسی نبود و حتی پدرش مهدی گفته می شود قصد داشت هارون را بر او مقدم دارد. مرگ او به مادرش خیزران منسوب شد. در واقع خیزران که زنی با امیال و آمال سیاسی بود و در امور دخالتی آشکار داشت با فرزندش موسی الهادی اختلافات و کشاکش های عمیقی داشت و هارون را بر او ترجیح می داد. در این مکتوب امام موسی بن جعفر(ع) با کیاستی فوق العاده در حقیقت خیزران را تحقیر و در عین حال حس جاه طلبی او را تحریک کرده است.(حسن انصاری در بررسی های تاریخی در: http://ansari.kateban.com/post/4022)
281-تفسیر قرآن در عصر صفوی
«تحولات تفسیر قرآن در مذهب شیعه در عصر صفوی»عنوان مقاله ای از محمد مولوی و محمدحسن شاطری است که شماره 14 فصلنامه شیعه پژوهی منتشر شده است. در چکیده این مقاله چنین آمده:رسمیت یافتن مذهب تشیع در دوران حکومت صفوی در ایران، در فاصله سده دهم تا نیمه سده دوازدهم هجری، و یکپارچهشدن فضای مذهبی ایران به سود تشیع دوازدهامامی تأثیرات گوناگونی در حوزههای مختلف دانشهای دینی، از جمله تفسیر قرآن، بر جا نهاد و دگرگونیهایی را در این حوزه موجب شد. برخی از این تحولات عبارتاند از: پیدایش و گسترش جریان اخباریگری در حوزههای علمی شیعه، نگارش گسترده تفاسیر روایی، کمرنگشدن رویکرد کلامی در تفسیر، رونقیافتن تفسیر فقهی، خردهگیری تند عالمان از جریان خلافت،گرایش به تأویلگرایی، گرایش به فلسفه و بهکارگیری آن در تفسیر، پافشاری مفسران بر بهکارگیری روایات معصومان(ع) در تفسیر، فاصلهگرفتن از مبانی، دیدگاهها و روشهای تفسیری اهل سنت، و گسترش بیش از پیش تأویلگرایی در آیات فضایل. (ر.ک: شیعه پژوهی،دوره 4، شماره 14، بهار و تابستان 1397، صفحه 105-128 در: http://shia.urd.ac.ir/article_79541.html)
282-زندگی فرهنگی – سیاسی شلمغانی
«زندگی فرهنگی – سیاسی شلمغانی از استقامت تا انحراف» عنوان کتابی است که توسط محمدتقی ذاکری تألیف شده و پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی آن را منتشر کرده است. این کتاب شامل شش فصل می باشد و علاوه بر مقدمات بحث و تبیین اوضاع سیاسی و علمی شیعه در عصر غیبت صغری، به مباحثی نظیر معرفی جایگاه علمی سیاسی شلمغانی و گرایشات فکری او پرداخته است. منابع فراوانی در این پژوهش مورد توجه قرار گرفته و بین اخبار و روایات موجود در آنها درباره شخصیت شلمغانی و ادعاهای او مقایسات مفصلی صورت پذیرفته است.(پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در: https://www.isca.ac.ir/Portal/home/?news/127800/635473/7064)
283-معتزلیان شیعه شده
«معتزلیان شیعه شده»عنوان کتابی است که توسط عباس میرزایی تألیف شده و پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی آن را در 424 صفحه منتشر کرده است.معتزلیان شیعهشده عنوانی برای گروهی از معتزلیان است که عمدتاً در طول سدههای سوم و چهارم هجری تفکر امامیان را پذیرفته و وارد فضای اندیشهورزی امامیه شدهاند. ابوعیسی ورّاق، ابنراوندی، ابنمملک، ابنتبان و ابنفسانجس از شناختهشدهترین شخصیتهای این عرصه هستند. اینان اندیشه های مذهبی امامیه را پذیرفته و به دفاع از آموزه های کلامی امامیه در برابر جریان های کلامی مخالف، به ویژه معتزلیان، پرداختند. در این کتاب تک تک این شخصیت ها به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است.ورّاق نخست معتزلی بود، ولی در ادامه از معتزلیان جدا شد. او اندیشههای معتزلیان را قبول نداشت و رویکردی انتقادی نسبت به اندیشه های اعتزال داشته و نظرات آنان، به ویژه در بحث توحید را مورد خدشه قرار میداد.رویکرد ورّاق به کلام معتزلی و بیان پیامدها و لوازم کفرآمیز و ناصواب نظرات آنان موجب شد که معتزلیان اندیشه های ورّاق حتی در زمان اعتزالش را نیز نادرست بدانند. ورّاق بعد از جدایی از اعتزال به امامیه پیوست گرایشی که معتزلیان آن را واقعی نمی دانستند، ولی معتقد بودند که ورّاق در این مسیر خدمات شایستهای به مذهب جدیدش کرده است.به نظر می رسد گرایش او به شیعه نمیتواند یک شبه و یا در اثر طرد معتزلیان باشد، بلکه با آشنایی و با پشتوانه معرفتی بوده است. بررسی گزارشهای مربوط به تبارشناسی فکری ورّاق این نکته را رهنمون می سازد که در نظام فکری ورّاق میتوان نشانههایی از وابستگی او به مدرسه کلامی امامیه در کوفه را مشاهده کرد. ابن راوندی هم از نظر برخوردهای تند معتزلیان در امتداد ورّاق است؛ البته با شدت بیشتری. جریان وی و رفتارهای معتزلیان با او را باید مانند جریان ورّاق در تعاملات و تقابلات بین مذاهبی و جریانهای فکری همان دوره بازکاوی کرد. اتهاماتی که به ابن راوندی زده شده، به ویژه الحاد، خاستگاه معتزلی دارد. ابن راوندی بعد از پذیرش اندیشه های امامیه از سوی امامیان مورد پذیرش قرار گرفت. او در راه تثبیت اندیشههای شیعی کتاب هایی نگاشت و به یاری تشیع برخاست که به نظر می رسد امامیان زمانه وی برای ابن راوندی جایگاهی قائل شدند و به نظرات او توجه کردند. در دوره های بعد نیز ابن راوندی مورد توجه بزرگان امامیه بوده است. حتی در برخی از حوزهها مانند بحث امامت الگوی برخی از بزرگان امامیه مانند نوبختیان بوده است. درباره تبارشناسی فکری ابن راوندی، که گویای ارتباط او با سلف امامیه است، هم باید گفت که وی نیز مانند ورّاق در چارچوب کلامی متکلمان امامیه در کوفه و به ویژه شخصیت هشام حرکت می کند. ابن راوندی بر پایه اندیشه های هشام در پی دفاع از آموزههای اعتقادی امامیه در برابر معتزله بود. ابن راوندی تلاش کرده منظومه ای معرفتی را تبیین کند که بین معتزله و هشام باشد. او اندیشههای هشام را با تبیین ها یا تفسیرهای دیگر پذیرفته است. در واقع تلاشهای علمی ابن راوندی ناظر به بازسازی اندیشه متکلمان امامیه در کوفه است. درباره ابن مملک، ابن فسانجس و ابن تبّان گزارشات زیادی در دست نیست که به توان به روشنی نقش آنان را در تاریخ کلام امامیه بیان کرد. بررسی گزارش های مربوط به معتزلیان شیعهشده نشان می دهد که نمی توان ارزش گذاری یکسانی نسبت به آنها ابراز داشت و هر کدام از آن ها را باید با توجه به رویکرد علمی و اندیشه هایشان مورد ارزیابی قرار دارد. بر این اساس با نگاهی تحلیلی به مجموعه آن چه درباره معتزلیان شیعه شده گفته شد می توان آن ها را به دو دسته تقسیم کرد. دسته اول ورّاق و ابن راوندی هستند که اینان هم در توحید وعدل نقطه مقابل معتزلیان و متاثر ازکلام امامیه در کوفه هستند.. دسته دوم ابن فسانجس، ابن مملک و ابن تبان که اطلاعات خاصی از اینان در دست نیست. تقریبا هیچ گزارشی که نشان دهنده تاثیر گذاری اینان در جامعه امامیه باشد وجود ندارد و همین نشانه کم اهمیت و بی تاثیری آن هاست.(پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در: https://www.isca.ac.ir/Portal/home/?news/127800/635473/706480)
284-اسدالله خاوراننامه و رستم شاهنامه
«اسدالله خاوراننامه و رستم شاهنامه» یادداشتی از دکتر حسن بلخاری است. او در این یادداشت می نویسد: این سخن در باب نسبت تام و تمام حماسه و مذهب در جان و جهان کهن سرزمینی چون ایران است؛ ایرانی که در هستی باستان خود پیرو نور است و در تداوم جهان شکوهمند خود پیرو آخرین حلقه از حلقات تجلّی نور در عالم. پاکی و ارجمندی قهرمانان اساطیری ایران باستان و جنگ دلاوران ایرانی و حماسههایی که در این عرصه، پای به هستی گشاد، تاریخی سراسر عزّت در رویارویی خیر با شر آفرید. آمدن دین جدید به ایران و اهل کتاب دانسته شدن زرتشتیان توسط اسلام، امکان ارتباط میان دو فرهنگ را ممکن ساخت و در بستر این امکان، شاهنامه در پیوند اسلام و ایران و حکمت اشراقی در پیوند قرآن و حکمای پارسی این سرزمین باستان ظاهر شد. مولانا نیز متأثر از همین نسبت در دیوان شمس سرود: «شیر خدا و رستم دستانم آرزوست». این مقاله، شرح مختصری است از به بارنشستن عمیق ارتباط اسلام و ایران با سرایش منظومه بزرگ خاوراننامه در اقتدا به شاهنامه و شرح رشادتهای امیرالمؤمنین علی(ع) بر تمثیل نامآوران اثر بزرگ حماسی ایران.خاوراننامه (یا خاورنامه) که در برخی نسخ آن را تازیاننامه نیز نامیدهاند، منظومهای حماسی و دینی در بیان شجاعتها و رشادتهای امیرالمؤمنین(ع) و یاورانش چون مالک اشتر و ابوالمحجن در سرزمین خاوران و در جنگ با شاه خاور «قباد» و شاهان بتپرست دیگر «طهماس»شاه و «صلصال» شاه و سپاه دیوان و اژدهاست که مولانا محمدبن حسامالدین خوسفی مشهور به ابنحسام خوسفی (۷۸۳ـ ۸۷۵هـ) به تقلید از شاهنامه در بحر متقارب و ۲۲۵۰۰ بیت شعر سروده است. به تعبیر خود خوسفی، مبنای خاوراننامه یک کتاب تازی بوده است: «چو بر سال هشتصد بیفزودی شد این نامه تازیان پارسی» که اشاره به ترجمة فارسی آن متن توسط خود ابنحسام است و این البته نظر مشهور است که بر بنیاد این بیت از خاوراننامه، مبنای سرایش این اثر، متنی عربی بوده است اما شاید خوسفی با اصطلاح «نامه تازیان» به دنبال بیان یک روایت عربی بوده نه الزاماً متنی عربی. به عبارتی خوسفی تأمل بر این معنا داشته که یک روایت عربی که در رأس آن شجاعتهای حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) قرار دارد به زبان فارسی به علاقهمندان هدیه شود و نه اینکه الزاماً متنی منثور به زبان عربی بوده و او آن را به فارسی برگردانده است. خاوراننامه اینگونه آغاز میشود:«نخستین بدین نامه دلگشای ر سخن نقش بستم به نام خدای/ خداوند هوش و خداوند جان ر خداوند بخشنده مهربان». بالغ بر ۱۵۰ بیت در حمد و ثنای حضرت حق است و آنگاه در ستایش مقام نبوت:«شه انبیا سیدالمرسلین ر شفیعٌ شفیقٌ رسولٌ امین»که بالغ بر ۴۰ بیت است و سپس سرایش معراجنامهای زیبا که اینگونه آغاز میشود:«خجسته شبی خوشتر از روز عید سعادت مساعد به بخت سعید». خوسفی سپس با عرض حالی به پیشگاه پیامبراکرم(ص) و با عنوان «آغاز کتاب خاورنامه» (در کتابت چنین آمده در حالی که خود خوسفی خاوراننامه نامیده) داستان را چنین آغاز میکند که: «خردمند دانای تازی نژاد ر ز تازی زبانان چنین کرد یاد/ که آن مسجدآرای اقصیخرام ر رسول قریشی علیهالسلام/ به فال همایون یکی بامدادر به مسجددرون بود بنشسته شاد/ همیدون به پیرامنش یاورانر نشسته چو بر گرد ماه اختران». رسول اکرم(ص) جمع را به یاد گذشتگان و رفتن به زیارت قبور آنان میخواند؛ اما برخی میمانند و در میانشان بحثی سر میگشاید در باب رشادتها و شجاعتهای نامداران عرب؛ همچون عمرو بن معدی و مالک اشتر و بدینترتیب داستان خاوران نامه آغاز میشود. داستان نخست آن، رفتن سعد وقاص و ابوالمحجن به خاورزمین و جنگ با نوادر است. اسارت ابوالمحجن و سعد به دست قطّار سبب روانه کردن امیرالمؤمنین(ع) از جانب پیامبر(ص) میشود و این آغاز رشادتهای علی(ع) در جنگهایی به سبک و سیاق شاهنامه است. داستانهای نبرد حضرت در سرزمینهای خاوران، قهرمان، ساحلزمین و قام و نیز چهاردهخوان یا چهارده رویارویی و نبرد حضرت به این شرح:«کشتن دیوی مار، کشتن اژدهای هفتسر، هلاک کردن دیو و اژدها و نجاتدادن سعد از چاه دیوان، گذشتن بر دشت گرم و سوزان و کشتن مهتر پیلگوشان، کشتن رعد جادوگر در شکل اژدها و نجاتدادن ابوالمحجن، بیرون آمدن علی(ع) و دُلدُل از چاه مکر جمشیدشاه، جنگ با دیوان در چاه و گشودن عمیاق دیو از بند و آوردن صندوق زر، ویران کردن حصار آهنربای (جایگاه عفریت) با تیر معجزنمای و کشتن جادوی بابلی در صندوق، کشتن دُلدُل شیری را، کشتن پری در کوه بلور، کشتن اژدهای بزرگ با هفتاد ضربة ذوالفقار و آزادکردن میر زنهارخوار، کشتن اژدها و آوردن صندوق یادگار سلیمان(ع) برای پیامبر(ص)، هلاک زن جادو و رهانیدن مالک و روان از بند زن جادو، گشادن طلسمات دال و آگاهی یافتن بر شهر زرّین». که همه به صورت کامل الگوبرداری خوسفی از شاهنامه را نشان میدهد.(متن کامل در روزنامه اطلاعات در: https://www.ettelaat.com/mobile/?p=125369&device=phone)
285-امیران شیعی حرمین شریفین
«بررسی تاریخی امیران شیعی حرمین شریفین از آغاز تا حکومت آل سعود»عنوان کتابی از سیدمحمود سامانی است که توسط نشر مشعر و در ۲۲۸ صفحه منتشر شده است. حرمین شریفین، خاستگاه اسلام و تشیع بود و بی تردید نخستین شیعیان، در مدینه منوره می زیستند. با رحلت رسول خدا و شکل گیری جریان سقیفه، اهل بیت (ع) تا سال 35 هجرت، از خلافت بازماندند. در این بازه زمانی فتوحات گسترش یافت و برخی شیعیان ضمن شرکت و نقش آفرینی در آن ها در مناطق فتح شده مانند شهرهای عراق ساکن شدند؛ همچنین عده ای دیگر از شیعیان مناطق دیگر نظیر شامات و مصر را برای سکونت انتخاب کردند. هرچند با خلافت امیرمؤمنان علی (ع) در سال 35 قمری انتظار می رفت تشیع در حرمین گسترش یابد و به عنوان کانون اصلی تشیع مطرح شود اما در همین زمان موج دوم مهاجرت شیعیان به عراق صورت گرفت زیرا آن حضرت به دلایلی ناچار شد مدینه را ترک کند و همراه شیعیان به عراق عزیمت نماید. با استقرار امام در کوفه، این شهر به عنوان کانون شیعه مطرح شد و این مرکزیت را در دوره های بعدی نیز حفظ کرد. از این پس هرچند مدینه همچنان محل سکونت امامان و برخی شاگردان و اصحاب آنان در دوره خلفای اموی و عباسی بود، اما با سیاست دشمنی خلفا با اهل بیت (ع) و شیعیان و نیز به کارگیری خویشاوندان و وفاداران به خود در حرمین، این مذهب اصیل و ریشه دار چندان در این مکان های معنوی رشد نکرد؛ البته حضور سادات علوی در آن کانون های مقدس موجب شد تا آنان که به دیده ی غاصب به خلفا می نگریستند، با فراهم شدن حتی کمترین شرایط از ضعف عباسیان استفاده کنند و با قیام خود، هرچند کوتاه مدت، امارات حرمین را برعهده بگیرند.با سپری شدن دوره ی اقتدار دستگاه خلافت عباسی، که از حدود پایان ربع اول قرن سوم هجری شروع شد، به تدریج کانون های قدرت در جهان اسلام متعدد شدند. سادات علوی نیز با تحرکات خود توانستند از نیمه ی دوم سده ی چهارم هجری تا دوران معاصر امارت حرمین شریفین را برعهده بگیرند. سادات علوی دست کم در قرون نخستین اسلامی و تا پیش از تشکیل امارت اشراف گرایش های شیعی داشتند. با شروع امارت اشراف در مکه مکرمه و مدینه منوره، آنان تا چند سده به ترتیب مذهب زیدی و امامی داشتند؛ گویا آنان به تدریج تحت فشار دولت های نیرومند اهل سنت با نفوذ در حرمین، به مذاهبی چون شافعی در عصر ممالیک، و بعد حنفی در عصر عثمانی، روی آوردند.فهرست عناوین اصلی این کتاب چنین است:فصل اول: کلیات و مفاهیم/ فصل دوم: امیران شیعی مکه مکرمه از آغاز تا تشکیل امارت اشراف حسنی/ فصل سوم: امیران شیعی مکه از اشراف حسنی/ فصل چهارم: امیران شیعی مدینه منوره از آغاز تا تشکیل امارت اشراف حسینی/ فصل پنجم: امیران شیعی مدینه از اشراف حسینی. (کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران در: http://www.historylib.com/books/2388)
286-نکتهای درباره مذهب و مسئله سیادت شیخ صفیالدین اردبیلی
از زمانیکه احمد کسروی در اثر خود شیخ صفی و تبارش، به نفی سیادت و تشیع شیخ صفیالدین اردبیلی پرداخت، این موضوع به مسئلهای مناقشه برانگیز میان صفویهپژوهان تبدیل شد و تا به امروز نویسندگان و پژوهشگران متعددی در این باره به اظهار نظر پرداخته و هر یک از منظر خود به نفی یا اثبات سیادت و تشیع شیخ صفی پرداختهاند.طریقت شیخ صفی به واسطه فعالیت خلفا و مریدان نوه وی علاءالدین علی (درگذشته 832ق)، که در منابع فارسی به خواجه علی سیاهپوش شهرت دارد، در اواخر سده نهم به حلب رسیده و در این شهر به نام «طریقت اردبیلیه» گسترش یافته است. در حالیکه چندی پس از آن شیخ جنید صفوی، نوه خواجه علی و پدر بزرگ شاه اسماعیل، برای مدتی در حلب و نواحی آن حضور یافته و از سوی فقهای حلب به زندقه و سستی عقیده متهم گشته بود و آنها حتی به واجب القتل بودنش فتوا داده بودند. شیخ جنید نیز در دفاع از خود، نامهای به ابن شمّاع حلبی (درگذشته 863ق) از علمای حلب نوشت و در آن، عقایدی نزدیک به عقاید شیعه امامیه مطرح کرد. اکنون میدانیم از میان نوادگان شیخ صفی نخستین کسی که آشکارا اعلام تشیع کرده یا به تشیّع گرویده، همین شیخ جنید بوده است و تا پیش از وی شیخ صفی و نوادگانش به تسنّن شهرت داشتهاند و بر فرض داشتن عقاید شیعی نیز لااقل به طور علنی این عقاید را آشکار نمیکردند. افزون بر متن صفوة الصفای ابن بزّاز اردبیلی بر اساس نسخههای کهن و تحریف نشده آن که تعلق شیخ صفی به اهل سنّت را نشان میدهد، یک شاهد مهم دیگر بر این مدّعا آن است که برخلاف قزلباشها و مریدان شیخ جنید و نسل پس از وی که اعتقادات شیعی داشتهاند، همه صوفیان پیرو طریقت «اردبیلیه» (صفویه) در حلب، که این طریقت به واسطه خلفا و مریدانِ باواسطه علاءالدین علی، نوه شیخ صفی، به آنها رسیده بود، پیرو مذاهب مختلف اهل سنّت (حنفی، شافعی و حنبلی) بودهاند.همین نکته درباره سیادت شیخ صفی نیز صدق میکند؛ چراکه در شرح حالهای مفصلی که در تواریخ محلی حلب، به ویژه دُرَر الحُبَب ابن حنبلی (درگذشته 971ق)، برای صوفیان پیرو طریقت «اردبیلیه» (صفویه) ارائه شده است، هیچ اشاره و نشانهای به سیادت شیخ صفی نمیتوان به دست نمیآید؛ در حالیکه اگر شیخ صفی به سیادت شهرت داشت، این موضوع از دید مریدان و صوفیان وابسته به طریقت پنهان نمیماند و در شرح حال آنان تبلور مییافت؛ با اینکه در میان پیروان طریقت در حلب، مشایخ و صوفیانی همچون «سیّد مهمازی» (درگذشته 926ق) وجود داشتهاند که به صراحت به «شریف» و حسینی نسب بودن وی اشاره شده است.( گنجینه در: http://ganjineh.kateban.com/post/3958)
287-اخلاق ناصری در کهن جامه ای تازی
«اخلاق ناصری در کهن جامه ای تازی» عنوان مقاله ای از جویا جهانبخش است که در نشریه آیینه پژوهش(دوره 29، شماره 174، زمستان 1397، صفحه 87-100) منتشر شده است. کتاب الاخلاق النصیریه ترجمه عربی قدیم کتاب اخلاق ناصری خواجه نصیرالدین طوسی است که به تصحیح و تقدیم و تعلیق خاورشناس یپ لمیر و با پیشگفتار و افزونه های فارسی حمید عطایی نظری در سال 1397 از سوی دفتر تبلیغات اسامی حوزه علمیه قم شعبه استان اصفهان به زیور طبع آراسته شده است. نویسنده در این نوشتار در راستای معرفی اثر مذکور، ویژگی ها و اهمیت این ترجمه را در قالب نکاتی شرح و نمونه هایی از متن اخلاق ناصری خواجه نصیرالدین طوسی و اخاق النصیریه جرجانی را به صورت تطبیقی ارائه نموده است. در ادامه، برداشت ها، نکات و حواشی یپ لمیر در تصحیح کتاب را بیان می دارد.(آیینه پژوهش در: http://jap.isca.ac.ir/article_66862.html)
288-رویکرد فکری و فرهنگی شیعیان امامیه از برآمدن سلجوقیان تا برافتادن عباسیان
«رویکرد فکری و فرهنگی شیعیان امامیه از برآمدن سلجوقیان تا بر افتادن عباسیان»عنوان مقاله ای از محمدطاهر یعقوبی است که در فصلنامه جستارهای تاریخی(دوره9،شماره 1، بهار و تابستان 1397، صفحه 211-239)منتشر شده است.در چکیده این چنین آمده:از قرن پنجم تا هفتم، جهان اسلام پس از سقوط آل بویه شیعه مذهب با دو قدرت سلجوقیان و خوارزمشاهیان و سپس هجوم مغول مواجه شد. همچنین جهان اسلام پس از سپری کردن یک دوره طلایی از فرهنگ و تمدن، روند نزولی را آغاز کرد که مخالفت با علوم عقلی از ویژگی های این دوره بود. شیعیان امامیه نیز تا قرن پنجم از حمایت حکومت های شیعه برخوردار بوده و دوره ای از رشد فرهنگی را تجربه کردند،بگونه ای که قرن چهارم را قرن شیعه نام گذاشتند. از قرن پنج و با تسلط سلجوقیان، وضعیت متفاوت شده و فضای جدیدی برای شیعیان ایجاد شد. رویکرد فکری و فرهنگی شیعه در این دوره به چه صورت بوده است؟ شیعیان در این دوره با توجه به شرایط و وضعیت حاکم بر جهان اسلام و ظرفیت های تشیع به اتخاذ روش های مبتنی بر تسامح و تعامل اقدام نمودند که نتیجه آن رشد فرهنگی برای مکتب تشیع بوده است. راهبردهای فکری و فرهنگی شیعه در قالب تفکر عقل گرای شیعی و رویکرد تعاملی، موجب ایجاد بسترهای مناسب در مسیر رشد فکری و فرهنگی شد.(جستارهای تاریخی در: http://historicalstudy.ihcs.ac.ir/article_3642.html)
289- شاخصه های تاریخ نگاری فاطمیان
«شاخصه های تاریخ نگاری فاطمیان در گفتمان تاریخ نگاری اسلامی» عنوان مقاله ای از علی بابایی سیاب، فاطمه جان احمدی و سیّد هاشم آقاجری است که در فصلنامه تاریخ نگری و تاریخ نگاری(دوره 28، شماره 21 ، شماره پیاپی 106، بهار و تابستان 1397، صفحه 33-51)منتشر شده است.در چکیده این مقاله چنین آمده:تحقیق دربارة تاریخنگاری اسماعیلیان به دلیل ازمیانرفتن حجم قابلتوجهی از آثار آنان، در میان پژوهشگران این حوزه از اقبال کمتری برخوردار بوده است. با بررسی معدود آثارِ باقی مانده از مورخان اسماعیلی مذهب و بازسازی تصویری کلی از آثار مفقودشدة آنان براساس منابع دیگر، پژوهش در تاریخنگاری این فرقه تا حدودی امکان پذیر می گردد. اهمیّت این پژوهش به این علت است که تاریخنگاری اسماعیلیان از منظر فاعلیّتِ پیروان این فرقه در ثبت گزارشهای تاریخی، که تا حدود زیادی از دید محققان این حوزه مغفول مانده، مورد تحقیق و بررسی قرار میگیرد. در این پژوهش نشان داده خواهد شد که تاریخنگاری فاطمیان در گفتمان مسلط تاریخنگاری اسلامی از چه شاخصه هایی برخوردار است. بهنظرمیرسد که تاریخنگاری فاطمیان علیرغم ظهور در گفتمان مسلط تاریخنگاری اسلامی و اثرپذیری از آن، با ویژگیهایی چون تلاقی آشکار کلام با تاریخ و قرار گرفتن امام- خلیفة اسماعیلی در محور رویدادها، که حاکی از تلاش در جهت نوعی تاریخنگاری مقدس است، تا حدودی از سنت تاریخنگاری اسلامی متمایز شده و از آن فاصله میگیرد. این پژوهش به روش تحلیل محتوایِ کیفی و براساس منابع کتابخانه ای و دیجیتالی به انجام رسیده است.(تاریخ نگری و تاریخ نگاری در: http://hph.alzahra.ac.ir/article_3619.html)
290-تطور تاریخی راه کارهای تحقق تقیّه در سیره ائمه شیعه(ع)
«تطور تاریخی راه کارهای تحقق تقیّه در سیره ائمه شیعه(ع)» عنوان مقاله ای از یحیی میرحسینی و علی باباخانی است که در فصلنامه تاریخ اسلام(دوره 19، پاییز 97 ، مسلسل 75، پاییز 1397، صفحه 149-178)منتشر شده است.در چکیده این مقاله چنین آمده: تقیه یکی از محورهای مهم پژوهش در تاریخ عقاید و باورهای اسلامی است. شیعیان امامیه بیش از دیگر مذاهب به تقیه باور داشتهاند، بدان عمل کردهاند و به بحث درباره ابعاد نظری و فقهی آن پرداختهاند. دیگر مذاهب اسلامی به دلیل منحصر دانستن تقیه به صدر اسلام و پذیرش کاربرد آن در مواردی نادر، علاقهای به پرداختن به این موضوع نشان ندادهاند.این مقاله میکوشد با نگاهی تاریخی، مهمترین روشهای امامیه را برای عمل به تقیه و تحقق بخشیدن به آن بررسی کند. این بررسی نشان میدهد، تقیه تا آغاز قرن دوم، بیشتر ناظر به کتمان، ستر و اظهار خلاف معتقدات قلبی بوده است، اما از سده دوم هجری و با افزایش جمعیت شیعیان و فزونی گرفتن فشارهای سیاسی اجتماعی، رفتارهایی مانند عیبجویی و انتقاد از خودیها، ایجاد اختلاف در مسائل دینی و افتراق در میان همکیشان را در برگرفته است.(فصلنامه تاریخ اسلام در: http://hiq.bou.ac.ir/article_66724.html)
291- مبانی مشروعیت دولت سربداران
«تحول مبانی مشروعیت دولت سربداران با تأکید بر نقش تشیع و تصوف»عنوان مقاله ای از محمدرضا روزبهانی است که در فصلنامه تاریخ اسلام(دوره 19، پاییز 97 ، مسلسل 75، پاییز 1397، صفحه 217-244) به چاپ رسیده است. در چکیده این مقاله چنین آمده است: در دوران فترت، پس از مرگ ایلخان ابوسعید (د.736هق) تا برآمدن تیمور گورکانی(807ه.ق)، جدا از بازماندگان دودمان چنگیزی و حکام محلی، شاهد سر برآوردن حکومتهای نوظهوری هستیم که با بهره بردن از شرایط پس از مرگ ایلخان ابوسعید، اقدام به تشکیل دولت کردند. سربداران غرب خراسان تا 783ق، سادات مازندران تا 794ه.ق، سادات گیلان تا 772ه.ق، کارکیا در لاهیجان تا 1060ه.ق دولتهایی هستند که تمایلات صوفیانه داشتهاند. در میان این دولتها، نقش دولت سربداران خراسان به سبب وسعت قلمرو و تکیه همزمان بر تشیع و تصوف دارای اهمیت ویژهای است.در این مقاله به روش توصیفی- تحلیلی سعی میشود همراه با توصیف تلاشهای دولت سربداری برای کسب مشروعیت و عرضه الگوی مشروعیت ساز جدید، علت عدم دستیابی این دولت به یک الگوی واحد مورد توافق گروههای مختلف بیان گردد و تحلیل شود. به نظر میسد نبود نظریه سیاسی مشخص در گروه سربداری و آرمان گرایی افراطی گروه شیخیان و اوضاع پیچیده سیاسی زمانه، به خصوص ظهور تیمور، عوامل اصلی این عدم توفیق هستند. به گونه ای که تلاش دیرهنگام خواجه علی مؤید در دعوت از محمد بن مکی، شهید اول(د.786ه.ق) برای تشکیل حکومت دینی و کسب مبنای مشروعیتی جدید نتوانست توفیقی برای دولت سربداری به ارمغان آورد.فصلنامه تاریخ اسلام در: http://hiq.bou.ac.ir/article_66726.html)
292- روز سَبّت و حدود دین در اندیشه حکیم ناصر خسرو
«روز سَبّت و حدود دین در اندیشه حکیم ناصر خسرو» نام مقاله ای است که توسط شفیق نزارعلی ویرانی، زینب فرخی و جیران گاهان تألیف شده و در فصلنامه مطالعات تاریخ اسلام(دوره ۱۰، شماره ۳۹ ، ۱۳۹۷ )منتشر شده است. در چکیده این مقاله چنین آمده: مفهوم روزهای آفرینِش، که در روز مُقدّس هَفتم یا سَبّت، به منتهای اوج خود نیل می یابد، در هرسه مذاهبِ ابراهیمی حضور گسترده ای دارد. با وجود این که شماری از مؤمنان استنباط موثق و صحیحی از این روزها داشتند، دیگر متورعان اِبرام می ورزیدند که این آموزه، معنای باطنی ژرفی داشته است. به واقع، در سُنّت اسلامی کسانی که از نقش عقل برای مکاشفه ایمان و کتاب مقدس پشتیبانی می کنند از کاربرد تأویل نیز حمایت می نمایند. به عبارتی دقیق تر واژه عربی تأویل دلالت به بازگشت یا رجعت به مبدأ یا منبع چیزی دارد. اسماعیلیان در مقام یکی از دو شُعَب اصلی شیعیان از سرآمدان و حامیان شاخص و برجسته تأویل محسوب می شوند. در این راستا، مقاله حاضر به بررسی چگونگی وقوع آفرینش و رابطه آن با سلسله مراتب دین (حدود دین) در مقام پیشوا و هادی مؤمنان به سوی رستگاری غایی در اندیشه حکیم ناصر خسرو، شاعر شهیر فارسی و یکی از بزرگان و رجال اسماعیلی، می پردازد.(مطالعات تاریخ اسلام در: http://journal.pte.ac.ir/article-1-86-fa.html)
«تحلیل برون دینی گزارههای نکوهشگرایانه درباره زنان در نهجالبلاغه»عنوان مقاله ای از نگار ذیلابی و مرضیه محصص است که در فصلنامه تاریخ و تمدن اسلامی(دوره 14، 2،پیاپی 28 پاییز و زمستان 1397،صفحه 3-32)منتشر شده است. در چکیده این مقاله چنین آمده است: روایات ملامتگرایانه درباره زنان در نهجالبلاغه، عمدتا با خارجسازی متن از زمینه تاریخی خود با شرایط و دیدگاههای مدرن امروزی قیاس میشود که در تقابل با دیدگاههای مدافع حقوق زنان، به عنوان بخشی از سنت اسلامی- شیعی ناسازگار با این دیدگاههای مدرن، تلقی میگردد. در این پژوهش افزون بر اینکه نشان داده شده بسیاری از گزارههای نکوهشگرایانه مربوط به زنان در نهجالبلاغه فاقد اسناد معتبر است؛ این نتیجه بهدست میآید که محتوای این گزارهها با انبوهی از گزارههای مشابه در متون ادبی سده چهارم به بعد انطباق دارد و این دیدگاههای ملامتگرانه درباره زنان، با توجه به اقتضائات و شرایط فرهنگی مقارن با عصر تدوین نهجالبلاغه در سده چهارم، قابل فهم، پذیرفتنی و همسو با ذهنیتهای عامی است که در بسیاری از متون ادبی و تاریخی عصر تدوین نهجالبلاغه و پس از آن تا سدههای متمادی، بازتاب و استمرار یافته است. بر اساس این فرضیه از منظری بروندینی، این گزارههای نکوهشگرایانه از الحاقات متأخر در عصر تدوین نهجالبلاغه تلقی شده و بر این مبنا با تأکید بر روش همسنجی بینامتنی (ارزیابی متون مشابه) و با رویکرد تاریخ فرهنگی جدید، زیر شاخه تاریخ ذهنیت، تلاش شده است، شواهد، زمینهها و نیز ذهنیتهای فرهنگی درباره زنان، در نهجالبلاغه و شروح آن و متون متنوع ادبی و تاریخی تا سده هفتم بررسی و تحلیل شود و شباهتها و افقهای همتراز این متون با این گزارههای نهجالبلاغه نمایان گردد.(تاریخ و تمدن اسلامی در: http://jhcin.srbiau.ac.ir/article_13923.html)
275-گرایش عشایر قفص جنوب کرمان به اسماعیلیهی فاطمی
«تأثیر رقابت تجاری فاطمیان و عباسیان بر گرایش عشایر قفص جنوب کرمان به اسماعیلیهی فاطمی»عنوان مقاله ای از ناهید شفیعی، علی محمد ولوی و مریم معزی است که فصلنامه مطالعات تاریخ اسلام(دوره ۱۰، شماره ۳۹ ،۱۳۹۷ )منتشر شده است. در چکیده این مقاله چنین آمده: با استقرار خلافت فاطمیان در297ﻫ.ق در افریقیه، رهبران نهضت فاطمی با تشکیل «سازمان دعوت» به گسترش نفوذ خود در سرزمینهای اسلامی پرداختند. یکی از کانونهای مورد توجه داعیان فاطمی، مناطق کوهستانی قفص جنوب کرمان، مقرّ عشایر قفص، بود که به اسماعیلیه ی فاطمی گرایش یافتند. هدف این پژوهش، بررسی تأثیر رقابت تجاری فاطمیان و عباسیان بر گرایش زودهنگام عشایر قفص به اسماعیلیه ی فاطمی می باشد و با روش تحلیلی تاریخی، به بررسی این موضوع می پردازد. دستاوردهای پژوهش نشان می دهد که فاطمیان در رقابت تجاری با عباسیان و با هدف تضعیف قدرت عباسیان، سعی در جا به جایی مسیر تجارت از خلیج فارس به دریای سرخ نمودند و برای نیل به مقصود، اختلالاتی را در شبکه ی راههای تجاری جنوب ایران ایجاد کردند. فاطمیان با دعوت عشایر قفص به اسماعیلیه ی فاطمی، از آنان به عنوان تأمین کننده ی سیاستهای خود سود بردند و با ناامنی در مسیر کاروانهای حوزه ی سواحل جنوب به مناطق داخلی ایران، موفق به تغییر مسیر تجارت از خلیج فارس به دریای سرخ شدند.(مطالعات تاریخ اسلام در: http://journal.pte.ac.ir/article-1-388-fa.htm)
276-محلات قدیم قم
«محلات قدیم قم» عنوان کتابی است که توسط ابوالحسن گرامی تألیف شده و توسط نشر نصایح در ۶۲۴ صفحه منتشر شده است. عناوین اصلی این کتاب چنین است: قم در گذر زمان/ محله ی اول: آستانه حضرت معصومه (س)/ محله ی دوم: عشقعلی/ محله ی سوم: الوندیه/ محله ی چهارم: چهار مردان/ محله ی پنجم: سیدان/ محله ی ششم: سنگ بند/ محله ی هفتم: موسویان/ محله ی هشتم: مسجد جامع/ محله ی نهم: اسحاقیه/ محله ی دهم: باغ پنبه و محله ی غرب رودخانه.( کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران در: http://www.historylib.com/books/2352)
277-سوءاستفاده از روایتی درباره مهدویت
«روایتی درباره مهدویت که از آن در سال های اخیر در عراق سوء استفاده شد» عنوان یادداشتی از حسن انصاری است: روایتی است معروف در غیبت شیخ (ص ۱۷۴ تا ۱۷۵) که در سال های اخیر عده ای آن را به عنوان سند برخی عقاید نادرست خود قرار داده اند در رابطه با اندیشه مهدویت. ابتدا عین حدیث را نقل می کنم و بعد چند کلمه ای درباره آن اینجا می نویسم: «أخبرنا جماعة، عن أبی عبد الله الحسین بن علی بن سفیان البزوفری، عن علی بن سنان الموصلی العدل، عن علی بن الحسین، عن أحمد بن محمد بن الخلیل، عن جعفر بن أحمد المصری، عن عمه الحسن بن علی، عن أبیه، عن أبی عبد الله جعفر بن محمد، عن أبیه الباقر، عن أبیه ذی الثفنات سید العابدین، عن أبیه الحسین الزکی الشهید، عن أبیه أمیر المؤمنین علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم - فی اللیلة التی کانت فیها وفاته - لعلی علیه السلام: یا أبا الحسن أحضر صحیفة ودواة. فأملا رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم وصیته حتى انتهى إلى هذا الموضع فقال: یا علی إنه سیکون بعدی اثنا عشر إماما ومن بعدهم إثنا عشر مهدیا، فأنت یا علی أول الاثنی عشر إماما سماک الله تعالى فی سمائه: علیا المرتضى، وأمیر المؤمنین، والصدیق الأکبر، والفاروق الأعظم، والمأمون، والمهدی، فلا تصح هذه الأسماء لاحد غیرک. یا علی أنت وصیی على أهل بیتی حیهم ومیتهم، وعلى نسائی: فمن ثبتها لقیتنی غدا، ومن طلقتها فأنا برئ منها، لم ترنی ولم أرها فی عرصة القیامة، وأنت خلیفتی على أمتی من بعدی. فإذا حضرتک الوفاة فسلمها إلى ابنی الحسن البر الوصول، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنی الحسین الشهید الزکی المقتول، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه سید العابدین ذی الثفنات علی، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه محمد الباقر، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه جعفر الصادق، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه موسى الکاظم، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه علی الرضا، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه محمد الثقة التقی، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه علی الناصح، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه الحسن الفاضل، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه محمد المستحفظ من آل محمد علیهم السلام. فذلک اثنا عشر إماما، ثم یکون من بعده اثنا عشر مهدیا،فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه أول المقربین له ثلاثة أسامی: اسم کإسمی واسم أبی وهو عبد الله وأحمد، والاسم الثالث: المهدی، هو أول المؤمنین». این حدیث به احتمال قوی از کتاب الرد علی الواقفه بزوفری که نامش در سند این روایت هم دیده می شود نقل شده (نک: نجاشی، ص ۶۸). سند روایت آشفته است و بیشتر رجال آن ناشناخته و یا نام هایی است که می دانیم ذکرشان تنها به شکل محدودی در اسانید غیر قابل اعتماد رفته است. بیشتر رجال این سند به احتمال قوی تنها نام هایی اند که وجود تاریخی ندارند و صرفا با ترکیب و جعل نام و سند در این روایت قرار داده شده اند. بنابراین هرگونه تلاش برای تطبیق این راویان با راویان شناخته شده شیوه ای علمی و آکادمیک نیست. در این میان احتمالا احمد بن محمد بن الخلیل اشاره دارد به یک راوی مجهول به نام ابو عبد الله احمد بن محمد الطبری الخلیلی که من در کتاب امامت و غیبت (چاپ بریل) درباره او و اشتباه عظیم منابع درباره هویت او بحث کرده ام. مضمون روایت به روشنی ناظر به رد عقاید واقفه به معنی عام کلمه است یعنی کسانی که سلسله امامت را منقطع می دانسته اند. مشهورترین آنها البته واقفه بر امام موسی بن جعفر (ع) بوده اند. علت درج این روایت در کتاب بزوفری هم همین بوده است. اصل روایت از یک ژانر خاص روایات "وصیت" در احادیث شیعی نشأت می گیرد که سلسله امامت را ریشه دار در وصیتی مکتوب می داند. بنابراین قسمت کوتاهی از این روایت از آن ژانر برگرفته شده و بعد نام دوازده امام بدان افزوده شده است. روایت را طبعا باید در سال های حدود ۲۶۰ تا ۲۹۰ ق ساخته باشند زمانی که اختلافی سخت میان امامیه در زمینه بحران غیبت درگرفت. برخی معتقد به امامت جعفر کذاب بودند و امامت و طبعا غیبت حضرت صاحب (عج) را قبول نداشتند. این گروه به طور اصولی قائل به تداوم سلسله امامت بودند. گروهی دیگر و لو اینکه به جعفر کذاب باور نداشتند اما اصل پذیرش غیبت امام دوازدهم را انقطاع در سلسله امامت و نوعی باور به عقیده واقفه می دانستند. بنابراین آنها عقیده داشتند باید سلسله امامت را امتداد داد. با این وصف گروهی از همین جماعت اخیر در اصل تولد امام دوازدهم و وجود فرزند امام حسن عسکری(ع) تردیدی نداشتند و بدین ترتیب دنبال راه حلی متفاوت با دیگران و از جمله دوازده امامی های قائل به غیبت و همچنین امامیه (بعضا فطحی مسلک) هوادار جعفر کذاب بودند. آنان مخالف قطع سلسله امامت بودند و از آنجا که بعد از امام دوازدهم امامی "ظاهر" را قبول نداشتند معتقد بودند که سلسله امامت به نحوی در غیبت تداوم خواهد یافت.آنان باور به مهدویت را که ریشه ای کهن در اسلام و تشیع داشت با این عقیده درآمیخته و باورشان این شد که مهدویت را باید در نسل امام دوازدهم جستجو کرد. حال گویا گروهی از همین جماعت معتقد بودند که درست است امام دوازدهم به دنیا آمده اما بعدا به عنوان امام "واپسین" از دنیا رفته و یا خواهد رفت و غیبتی نداشته و یا نخواهد داشت. در منابع فرق شناسی آمده است که برخی از شیعیان این دوره به انحای متفاوتی قائل به مرگ امام دوازدهم و تداوم امامت و یا وجود مهدویت در نسل او بوده اند. روایت بالا که در اصل طبیعتی ضد واقفی دارد در چنین محیط هایی ساخته شده و مرده ریگ عقاید گروهی را بازتاب می دهد که برای اجتناب از انقطاع در سلسله امامت و به دلیل اعتقاد به تولد و امامت امام دوازدهم و همچنین اعتقاد به مهدویت راه حل را در وجود سلسله ای از دوازده مهدی بعد از پایان گرفتن دوازده امام می دانسته اند. در این دیدگاه بعد از درگذشت امام دوازدهم که اساسا نه غیبت داشته و نه مهدی بوده فرزند او اولین فرد از سلسله دوازده مهدی است. خوشمزه اینجاست که در سال های بعد از سقوط صدام عده ای نا آشنا و بی اطلاع، عمدتا در عراق این روایت را مستمسک عقاید پوچی در زمینه ادعای مهدویت کرده اند. این گروه معتقدند امام دوازدهم باوجود آنکه امام غائب است اما فرزندان او به عنوان مهدی ظهور خواهند کرد. بدین ترتیب خواسته اند برای شخصی با هویتی مجهول ادعای مهدویتی دست و پا کنند. روشن است که عامدانه و یا جاهلانه از درک این روایت ساختگی و تشخیص ریشه تاریخی جعل آن به درستی بر نیامده اند. راه حل مقابله با خرافات پوچ برخورداری از بینش تاریخی است. (حسن انصاری در بررسیهای تاریخی: http://ansari.kateban.com/post/4023)
278-کلام امامیه در ماوراءالنهر
«تاریخ کلام امامیه در ماوراءالنهر تا قرن پنجم هجری» عنوان مقاله ای از علیرضا زکیزاده رنانی است که در شماره 14 فصلنامه شیعه پژوهی منتشر شده است. در چکیده این مقاله چنین آمده است: تاریخ کلام امامیه از مباحثی است که نیازمند مطالعات جدی و پژوهشهای روشمند است. در طول تاریخ تشیع برخی مناطق جغرافیایی که محل تجمع تودههای شیعی بوده، زمینه تشکیل حوزههای علمی قدرتمند و تأثیرگذاری را فراهم آورده است. در این میان، راجع به حوزه ماوراءالنهر (بخشی از آسیای میانه)، که مناطق گستردهای را نیز در بر دارد، هنوز بررسی جامعی نشده است. از جمله مطالب ضروری درباره این منطقه جغرافیایی، شخصیتهای برجسته کلامی و نیز گونهشناسی آثار ایشان، ردیابی جریانهای فکری راهیافته از مکاتب دیگر به این حوزه و نحوه تعامل ایشان با دیگر مکاتب کلامی و در پایان علل رکود و از بین رفتن این مدرسه کلامی است. حوزه ماوراءالنهر از سه جریان فکری مدرسه کوفه، قم و بغداد اثرپذیری داشته و بیشترین اثرپذیری آن از جریان فکری مکتب قم بوده است، با این تفاوت که مشایخ ماوراءالنهر همانند مشایخ مکتب قم نبوده و نقل روایت از گروه متهمان به غلوی را که مأمون در حدیث بودند، جایز میدانستند.(ر.ک: شیعه پژوهی،دوره 4، شماره 14، بهار و تابستان 1397، صفحه 67-86 در: http://shia.urd.ac.ir/article_79535.html)
279-دیدگاه های تاریخی شیخ آقابزرگ تهرانی
«عناصر دیدگاه های تاریخی و قدرت استنتاج شیخ آ قابزرگ تهرانی» عنوان نوشتاری از امجد رسول محمد العلاوی است که توسط عبدالحسین طالعی ترجمه شده و در نشریه آیینه پژوهش(دوره 29، شماره 174، زمستان 1397، صفحه 15-23) منتشر شده است.در چکیده این نوشتار چنین آمده است: نوشتار حاضر ترجمه بخشی از کتاب «آقابزرگ الطهرانی مورخا » نوشته امجد رسول محمد العوادی است که توسط انتشارات مرکز الهدی در نجف به سال 2009 منتشر شده است. نویسنده در این کتاب که متن رساله دانشگاهی اوست، شرح حال تحلیلی از محقق تهرانی در بستر تحولات اجتماعی و فرهنگی ایران و عراق در طول سال های حیات ایشان به دست داده است. هدف اصلی وی، بازنمایی چهره تاریخ نگارانه محقق تهرانی است که عمدتا بر مبنای تحلیل محتوای کتاب طبقات اعام الشیعه در پی آن بوده است. (آیینه پژوهش در: http://jap.isca.ac.ir/article_66847.html)
280-مکتوبی مهم از امام موسی بن جعفر(ع)
«مکتوبی مهم از امام موسی بن جعفر از سال ۱۷۰ ق»عنوان یادداشتی از حسن انصاری است. این مکتوب نمونه بسیار قابل توجه و شایسته مطالعه ای است برای نوع مناسبات امامان شیعه با خلیفگان عباسی در اوج قدرت عباسیان و فشار آنان بر جامعه شیعه. طبعا این وضعیت با داستان محنه تا اندازه زیادی تغییر کرد و هیمنه مذهبی خلفا در برابر علما از بین رفت. روایات تقیه را با مطالعه این سند ارزشمند بهتر می توان فهمید. محمد بن عیسى، عن بعض من ذکره، أنه کتب أبو الحسن موسى علیه السلام إلى الخیزران أم أمیر المؤمنین یعزیها بموسى ابنها، ویهنؤها بهارون ابنها. " بسم الله الرحمن الرحیم للخیزران أم امیر المؤمنین من موسى بن جعفر بن محمد بن علی ابن الحسین. أما بعد: اصلحک الله وأمتع بک، وأکرمک وحفظک، وأتم النعمة والعافیة فی الدنیا والآخرة لک برحمته. ثم إن الامور - اطال الله بقاءک - کلها بید الله عزوجل یمضیها ویقدرها بقدرته فیها والسلطان علیها، توکل بحفظ ماضیها وتمام باقیها، فلا مقدم لما أخر منها ولا مؤخر لما قدم، استأثر بالبقاء وخلق خلقه للفناء، أسکنهم دنیا سریع زوالها قلیل بقاؤها، وجعل لهم مرجعا إلى دار لا زوال لها ولا فناء. وکتب الموت على جمیع خلقه، وجعلهم اسوة فیه، عدلا منه علیهم عزیزا وقدرة منه علیهم، لا مدفع لاحد منه ولا محیص له عنه، حتى یجمع الله تبارک وتعالى بذلک إلى دار البقاء خلقه، ویرث به أرضه ومن علیها، وإلیه یرجعون. بلغنا - أطال الله بقاءک - ما کان من قضاء الله الغالب فی وفاة أمیر المؤمنین موسى صلوات الله علیه ورحمته ومغفرته ورضوانه، وإنا لله وإنا إلیه راجعون، إعظاما لمصیبته وإجلالا لرزئه وفقده، ثم إنا لله وإنا إلیه راجعون، صبرا لامر الله عزوجل وتسلیما لقضائه، ثم إنا لله وإنا إلیه راجعون لشدة مصیبتک علینا خاصة، وبلوغها من حر قلوبنا ونشوز أنفسنا. نسأل الله أن یصلی على أمیر المؤمنین وأن یرحمه، ویلحقه بنبیه صلى الله علیه وآله وسلم وبصالح سلفه، وأن یجعل ما نقله إلیه خیرا مما أخرجه منه، ونسأل الله أن یعظم أجرک - أمتع الله بک وأن یحسن عقباک، وأن یعوضک من المصیبة بأمیر المؤمنین صلوات الله علیه أفضل ما وعد الصابرین من صلواته ورحمته وهداه. ونسأل الله أن یربط على قلبک، ویحسن عزاءک وسلوتک، والخلف علیک، ولا یریک بعده مکروها فی نفسک ولا فی شئ من نعمته علیک. وأسأل الله أن یهنیک خلافة أمیر المؤمنین أمتع الله به وأطال بقاءه ومد فی عمره وانسأ فی أجله، وأن یسوغکما بأتم النعمة وافضل الکرامة، وأطول العمر، وأحسن الکفایة، وأن یمتعک وإیانا خاصة والمسلمین عامة بأمیر المؤمنین، حتى نبلغ به أفضل الامل فیه لنفسه ومنک - أطال الله بقاءه - ومنا له. لم یکن - أطال الله بقاءک - أحد من أهلی وقومک وخاصتک وحرمتک کان أشد لمصیبتک إعظاما وبها حزنا ولک بالاجر علیها دعاء وبالنعمة التی احدث الله لامیر المؤمنین - اطال الله بقاءه - دعاء بتمامها ودوامها وبقائها، ودفع المکروه فیها، منی. والحمد لله لما جعل الله علیه بمعرفتی بفضلک والنعمة علیک، وشکری بلاءک، وعظیم رجائی لک، أمتع الله بک وأحسن جزاءک إن رأیت - أطال الله بقاءک - أن تکتبی إلی بخبرک فی خاصة نفسک، وحال جزیل هذه المصیبة وسلوتک عنها، فعلت، فإنی بذلک مهتم إلى ما جاءنی من خبرک وحالک فیه متطلع، أتم الله لک أفضل ما عودک من نعمه، واصطنع عندک من کرامته، والسلام علیک ورحمة الله وبرکاته ". وکتب یوم الخمیس لسبع لیال خلون من شهر ربیع الاخر سنة سبعین ومائة. برخی به من نوشتند چرا در اصالت مکتوب منسوب به امام موسی بن جعفر(ع) که در همین صفحه منتشر شد بحثی و تردیدی نکردی. از لحاظ مستند روایی آن که البته جای تردید ندارد که مستند قوی است. تحلیل درون متنی هم بر اصالت متن دلالت دارد و از نقطه نظر تاریخی جای شک در اصالت آن نمی گذارد. باری تنها کافی است شرایط خفقان حاکم بر دوران موسی الهادی و هارون را بدانیم تا بتوانیم درایت حضرت را در نوشتن چنین مکتوبی درک کنیم. حضرت در این نامه خود را بسان یکی از آل محمد مورد ادعای عباسیان و افراد خاندان حاکم جلوه می دهد تا حق خود و همچنین حقوق متبادل را که در آن تلویحا نوعی تهدید هم هست گوشزد کند. حضرت امام موسی بن جعفر(ع) شاید سیاسی ترین در میان ائمه طاهرین است که به فعالیت سیاسی بر علیه عباسیان تمایل داشته و در سازماندهی شیعیان کوشا بوده است. با این وصف به درستی می دانسته که با عباسیان چگونه تعامل کند. همین نامه نشان از هوشمندی قوی او می کند. این نامه بیش از آنکه ستایش و تعزیه باشد در واقع نوعی ابراز قدرت از سوی امام موسی بن جعفر(ع) است. فراموش نکنیم شرایط سخت علویان در دوران موسی الهادی را. در دوران کوتاه خلافتش قیام حسین فخ و سرکوب آن را از سوی موسی الهادی می توانیم اینجا به طور خاص مورد اشاره قرار دهیم. هادی تنها یک سال و اندی بر مسند خلافت بود. خلافت او مورد اجماع خاندان عباسی نبود و حتی پدرش مهدی گفته می شود قصد داشت هارون را بر او مقدم دارد. مرگ او به مادرش خیزران منسوب شد. در واقع خیزران که زنی با امیال و آمال سیاسی بود و در امور دخالتی آشکار داشت با فرزندش موسی الهادی اختلافات و کشاکش های عمیقی داشت و هارون را بر او ترجیح می داد. در این مکتوب امام موسی بن جعفر(ع) با کیاستی فوق العاده در حقیقت خیزران را تحقیر و در عین حال حس جاه طلبی او را تحریک کرده است.(حسن انصاری در بررسی های تاریخی در: http://ansari.kateban.com/post/4022)
281-تفسیر قرآن در عصر صفوی
«تحولات تفسیر قرآن در مذهب شیعه در عصر صفوی»عنوان مقاله ای از محمد مولوی و محمدحسن شاطری است که شماره 14 فصلنامه شیعه پژوهی منتشر شده است. در چکیده این مقاله چنین آمده:رسمیت یافتن مذهب تشیع در دوران حکومت صفوی در ایران، در فاصله سده دهم تا نیمه سده دوازدهم هجری، و یکپارچهشدن فضای مذهبی ایران به سود تشیع دوازدهامامی تأثیرات گوناگونی در حوزههای مختلف دانشهای دینی، از جمله تفسیر قرآن، بر جا نهاد و دگرگونیهایی را در این حوزه موجب شد. برخی از این تحولات عبارتاند از: پیدایش و گسترش جریان اخباریگری در حوزههای علمی شیعه، نگارش گسترده تفاسیر روایی، کمرنگشدن رویکرد کلامی در تفسیر، رونقیافتن تفسیر فقهی، خردهگیری تند عالمان از جریان خلافت،گرایش به تأویلگرایی، گرایش به فلسفه و بهکارگیری آن در تفسیر، پافشاری مفسران بر بهکارگیری روایات معصومان(ع) در تفسیر، فاصلهگرفتن از مبانی، دیدگاهها و روشهای تفسیری اهل سنت، و گسترش بیش از پیش تأویلگرایی در آیات فضایل. (ر.ک: شیعه پژوهی،دوره 4، شماره 14، بهار و تابستان 1397، صفحه 105-128 در: http://shia.urd.ac.ir/article_79541.html)
282-زندگی فرهنگی – سیاسی شلمغانی
«زندگی فرهنگی – سیاسی شلمغانی از استقامت تا انحراف» عنوان کتابی است که توسط محمدتقی ذاکری تألیف شده و پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی آن را منتشر کرده است. این کتاب شامل شش فصل می باشد و علاوه بر مقدمات بحث و تبیین اوضاع سیاسی و علمی شیعه در عصر غیبت صغری، به مباحثی نظیر معرفی جایگاه علمی سیاسی شلمغانی و گرایشات فکری او پرداخته است. منابع فراوانی در این پژوهش مورد توجه قرار گرفته و بین اخبار و روایات موجود در آنها درباره شخصیت شلمغانی و ادعاهای او مقایسات مفصلی صورت پذیرفته است.(پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در: https://www.isca.ac.ir/Portal/home/?news/127800/635473/7064)
283-معتزلیان شیعه شده
«معتزلیان شیعه شده»عنوان کتابی است که توسط عباس میرزایی تألیف شده و پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی آن را در 424 صفحه منتشر کرده است.معتزلیان شیعهشده عنوانی برای گروهی از معتزلیان است که عمدتاً در طول سدههای سوم و چهارم هجری تفکر امامیان را پذیرفته و وارد فضای اندیشهورزی امامیه شدهاند. ابوعیسی ورّاق، ابنراوندی، ابنمملک، ابنتبان و ابنفسانجس از شناختهشدهترین شخصیتهای این عرصه هستند. اینان اندیشه های مذهبی امامیه را پذیرفته و به دفاع از آموزه های کلامی امامیه در برابر جریان های کلامی مخالف، به ویژه معتزلیان، پرداختند. در این کتاب تک تک این شخصیت ها به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است.ورّاق نخست معتزلی بود، ولی در ادامه از معتزلیان جدا شد. او اندیشههای معتزلیان را قبول نداشت و رویکردی انتقادی نسبت به اندیشه های اعتزال داشته و نظرات آنان، به ویژه در بحث توحید را مورد خدشه قرار میداد.رویکرد ورّاق به کلام معتزلی و بیان پیامدها و لوازم کفرآمیز و ناصواب نظرات آنان موجب شد که معتزلیان اندیشه های ورّاق حتی در زمان اعتزالش را نیز نادرست بدانند. ورّاق بعد از جدایی از اعتزال به امامیه پیوست گرایشی که معتزلیان آن را واقعی نمی دانستند، ولی معتقد بودند که ورّاق در این مسیر خدمات شایستهای به مذهب جدیدش کرده است.به نظر می رسد گرایش او به شیعه نمیتواند یک شبه و یا در اثر طرد معتزلیان باشد، بلکه با آشنایی و با پشتوانه معرفتی بوده است. بررسی گزارشهای مربوط به تبارشناسی فکری ورّاق این نکته را رهنمون می سازد که در نظام فکری ورّاق میتوان نشانههایی از وابستگی او به مدرسه کلامی امامیه در کوفه را مشاهده کرد. ابن راوندی هم از نظر برخوردهای تند معتزلیان در امتداد ورّاق است؛ البته با شدت بیشتری. جریان وی و رفتارهای معتزلیان با او را باید مانند جریان ورّاق در تعاملات و تقابلات بین مذاهبی و جریانهای فکری همان دوره بازکاوی کرد. اتهاماتی که به ابن راوندی زده شده، به ویژه الحاد، خاستگاه معتزلی دارد. ابن راوندی بعد از پذیرش اندیشه های امامیه از سوی امامیان مورد پذیرش قرار گرفت. او در راه تثبیت اندیشههای شیعی کتاب هایی نگاشت و به یاری تشیع برخاست که به نظر می رسد امامیان زمانه وی برای ابن راوندی جایگاهی قائل شدند و به نظرات او توجه کردند. در دوره های بعد نیز ابن راوندی مورد توجه بزرگان امامیه بوده است. حتی در برخی از حوزهها مانند بحث امامت الگوی برخی از بزرگان امامیه مانند نوبختیان بوده است. درباره تبارشناسی فکری ابن راوندی، که گویای ارتباط او با سلف امامیه است، هم باید گفت که وی نیز مانند ورّاق در چارچوب کلامی متکلمان امامیه در کوفه و به ویژه شخصیت هشام حرکت می کند. ابن راوندی بر پایه اندیشه های هشام در پی دفاع از آموزههای اعتقادی امامیه در برابر معتزله بود. ابن راوندی تلاش کرده منظومه ای معرفتی را تبیین کند که بین معتزله و هشام باشد. او اندیشههای هشام را با تبیین ها یا تفسیرهای دیگر پذیرفته است. در واقع تلاشهای علمی ابن راوندی ناظر به بازسازی اندیشه متکلمان امامیه در کوفه است. درباره ابن مملک، ابن فسانجس و ابن تبّان گزارشات زیادی در دست نیست که به توان به روشنی نقش آنان را در تاریخ کلام امامیه بیان کرد. بررسی گزارش های مربوط به معتزلیان شیعهشده نشان می دهد که نمی توان ارزش گذاری یکسانی نسبت به آنها ابراز داشت و هر کدام از آن ها را باید با توجه به رویکرد علمی و اندیشه هایشان مورد ارزیابی قرار دارد. بر این اساس با نگاهی تحلیلی به مجموعه آن چه درباره معتزلیان شیعه شده گفته شد می توان آن ها را به دو دسته تقسیم کرد. دسته اول ورّاق و ابن راوندی هستند که اینان هم در توحید وعدل نقطه مقابل معتزلیان و متاثر ازکلام امامیه در کوفه هستند.. دسته دوم ابن فسانجس، ابن مملک و ابن تبان که اطلاعات خاصی از اینان در دست نیست. تقریبا هیچ گزارشی که نشان دهنده تاثیر گذاری اینان در جامعه امامیه باشد وجود ندارد و همین نشانه کم اهمیت و بی تاثیری آن هاست.(پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در: https://www.isca.ac.ir/Portal/home/?news/127800/635473/706480)
284-اسدالله خاوراننامه و رستم شاهنامه
«اسدالله خاوراننامه و رستم شاهنامه» یادداشتی از دکتر حسن بلخاری است. او در این یادداشت می نویسد: این سخن در باب نسبت تام و تمام حماسه و مذهب در جان و جهان کهن سرزمینی چون ایران است؛ ایرانی که در هستی باستان خود پیرو نور است و در تداوم جهان شکوهمند خود پیرو آخرین حلقه از حلقات تجلّی نور در عالم. پاکی و ارجمندی قهرمانان اساطیری ایران باستان و جنگ دلاوران ایرانی و حماسههایی که در این عرصه، پای به هستی گشاد، تاریخی سراسر عزّت در رویارویی خیر با شر آفرید. آمدن دین جدید به ایران و اهل کتاب دانسته شدن زرتشتیان توسط اسلام، امکان ارتباط میان دو فرهنگ را ممکن ساخت و در بستر این امکان، شاهنامه در پیوند اسلام و ایران و حکمت اشراقی در پیوند قرآن و حکمای پارسی این سرزمین باستان ظاهر شد. مولانا نیز متأثر از همین نسبت در دیوان شمس سرود: «شیر خدا و رستم دستانم آرزوست». این مقاله، شرح مختصری است از به بارنشستن عمیق ارتباط اسلام و ایران با سرایش منظومه بزرگ خاوراننامه در اقتدا به شاهنامه و شرح رشادتهای امیرالمؤمنین علی(ع) بر تمثیل نامآوران اثر بزرگ حماسی ایران.خاوراننامه (یا خاورنامه) که در برخی نسخ آن را تازیاننامه نیز نامیدهاند، منظومهای حماسی و دینی در بیان شجاعتها و رشادتهای امیرالمؤمنین(ع) و یاورانش چون مالک اشتر و ابوالمحجن در سرزمین خاوران و در جنگ با شاه خاور «قباد» و شاهان بتپرست دیگر «طهماس»شاه و «صلصال» شاه و سپاه دیوان و اژدهاست که مولانا محمدبن حسامالدین خوسفی مشهور به ابنحسام خوسفی (۷۸۳ـ ۸۷۵هـ) به تقلید از شاهنامه در بحر متقارب و ۲۲۵۰۰ بیت شعر سروده است. به تعبیر خود خوسفی، مبنای خاوراننامه یک کتاب تازی بوده است: «چو بر سال هشتصد بیفزودی شد این نامه تازیان پارسی» که اشاره به ترجمة فارسی آن متن توسط خود ابنحسام است و این البته نظر مشهور است که بر بنیاد این بیت از خاوراننامه، مبنای سرایش این اثر، متنی عربی بوده است اما شاید خوسفی با اصطلاح «نامه تازیان» به دنبال بیان یک روایت عربی بوده نه الزاماً متنی عربی. به عبارتی خوسفی تأمل بر این معنا داشته که یک روایت عربی که در رأس آن شجاعتهای حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) قرار دارد به زبان فارسی به علاقهمندان هدیه شود و نه اینکه الزاماً متنی منثور به زبان عربی بوده و او آن را به فارسی برگردانده است. خاوراننامه اینگونه آغاز میشود:«نخستین بدین نامه دلگشای ر سخن نقش بستم به نام خدای/ خداوند هوش و خداوند جان ر خداوند بخشنده مهربان». بالغ بر ۱۵۰ بیت در حمد و ثنای حضرت حق است و آنگاه در ستایش مقام نبوت:«شه انبیا سیدالمرسلین ر شفیعٌ شفیقٌ رسولٌ امین»که بالغ بر ۴۰ بیت است و سپس سرایش معراجنامهای زیبا که اینگونه آغاز میشود:«خجسته شبی خوشتر از روز عید سعادت مساعد به بخت سعید». خوسفی سپس با عرض حالی به پیشگاه پیامبراکرم(ص) و با عنوان «آغاز کتاب خاورنامه» (در کتابت چنین آمده در حالی که خود خوسفی خاوراننامه نامیده) داستان را چنین آغاز میکند که: «خردمند دانای تازی نژاد ر ز تازی زبانان چنین کرد یاد/ که آن مسجدآرای اقصیخرام ر رسول قریشی علیهالسلام/ به فال همایون یکی بامدادر به مسجددرون بود بنشسته شاد/ همیدون به پیرامنش یاورانر نشسته چو بر گرد ماه اختران». رسول اکرم(ص) جمع را به یاد گذشتگان و رفتن به زیارت قبور آنان میخواند؛ اما برخی میمانند و در میانشان بحثی سر میگشاید در باب رشادتها و شجاعتهای نامداران عرب؛ همچون عمرو بن معدی و مالک اشتر و بدینترتیب داستان خاوران نامه آغاز میشود. داستان نخست آن، رفتن سعد وقاص و ابوالمحجن به خاورزمین و جنگ با نوادر است. اسارت ابوالمحجن و سعد به دست قطّار سبب روانه کردن امیرالمؤمنین(ع) از جانب پیامبر(ص) میشود و این آغاز رشادتهای علی(ع) در جنگهایی به سبک و سیاق شاهنامه است. داستانهای نبرد حضرت در سرزمینهای خاوران، قهرمان، ساحلزمین و قام و نیز چهاردهخوان یا چهارده رویارویی و نبرد حضرت به این شرح:«کشتن دیوی مار، کشتن اژدهای هفتسر، هلاک کردن دیو و اژدها و نجاتدادن سعد از چاه دیوان، گذشتن بر دشت گرم و سوزان و کشتن مهتر پیلگوشان، کشتن رعد جادوگر در شکل اژدها و نجاتدادن ابوالمحجن، بیرون آمدن علی(ع) و دُلدُل از چاه مکر جمشیدشاه، جنگ با دیوان در چاه و گشودن عمیاق دیو از بند و آوردن صندوق زر، ویران کردن حصار آهنربای (جایگاه عفریت) با تیر معجزنمای و کشتن جادوی بابلی در صندوق، کشتن دُلدُل شیری را، کشتن پری در کوه بلور، کشتن اژدهای بزرگ با هفتاد ضربة ذوالفقار و آزادکردن میر زنهارخوار، کشتن اژدها و آوردن صندوق یادگار سلیمان(ع) برای پیامبر(ص)، هلاک زن جادو و رهانیدن مالک و روان از بند زن جادو، گشادن طلسمات دال و آگاهی یافتن بر شهر زرّین». که همه به صورت کامل الگوبرداری خوسفی از شاهنامه را نشان میدهد.(متن کامل در روزنامه اطلاعات در: https://www.ettelaat.com/mobile/?p=125369&device=phone)
285-امیران شیعی حرمین شریفین
«بررسی تاریخی امیران شیعی حرمین شریفین از آغاز تا حکومت آل سعود»عنوان کتابی از سیدمحمود سامانی است که توسط نشر مشعر و در ۲۲۸ صفحه منتشر شده است. حرمین شریفین، خاستگاه اسلام و تشیع بود و بی تردید نخستین شیعیان، در مدینه منوره می زیستند. با رحلت رسول خدا و شکل گیری جریان سقیفه، اهل بیت (ع) تا سال 35 هجرت، از خلافت بازماندند. در این بازه زمانی فتوحات گسترش یافت و برخی شیعیان ضمن شرکت و نقش آفرینی در آن ها در مناطق فتح شده مانند شهرهای عراق ساکن شدند؛ همچنین عده ای دیگر از شیعیان مناطق دیگر نظیر شامات و مصر را برای سکونت انتخاب کردند. هرچند با خلافت امیرمؤمنان علی (ع) در سال 35 قمری انتظار می رفت تشیع در حرمین گسترش یابد و به عنوان کانون اصلی تشیع مطرح شود اما در همین زمان موج دوم مهاجرت شیعیان به عراق صورت گرفت زیرا آن حضرت به دلایلی ناچار شد مدینه را ترک کند و همراه شیعیان به عراق عزیمت نماید. با استقرار امام در کوفه، این شهر به عنوان کانون شیعه مطرح شد و این مرکزیت را در دوره های بعدی نیز حفظ کرد. از این پس هرچند مدینه همچنان محل سکونت امامان و برخی شاگردان و اصحاب آنان در دوره خلفای اموی و عباسی بود، اما با سیاست دشمنی خلفا با اهل بیت (ع) و شیعیان و نیز به کارگیری خویشاوندان و وفاداران به خود در حرمین، این مذهب اصیل و ریشه دار چندان در این مکان های معنوی رشد نکرد؛ البته حضور سادات علوی در آن کانون های مقدس موجب شد تا آنان که به دیده ی غاصب به خلفا می نگریستند، با فراهم شدن حتی کمترین شرایط از ضعف عباسیان استفاده کنند و با قیام خود، هرچند کوتاه مدت، امارات حرمین را برعهده بگیرند.با سپری شدن دوره ی اقتدار دستگاه خلافت عباسی، که از حدود پایان ربع اول قرن سوم هجری شروع شد، به تدریج کانون های قدرت در جهان اسلام متعدد شدند. سادات علوی نیز با تحرکات خود توانستند از نیمه ی دوم سده ی چهارم هجری تا دوران معاصر امارت حرمین شریفین را برعهده بگیرند. سادات علوی دست کم در قرون نخستین اسلامی و تا پیش از تشکیل امارت اشراف گرایش های شیعی داشتند. با شروع امارت اشراف در مکه مکرمه و مدینه منوره، آنان تا چند سده به ترتیب مذهب زیدی و امامی داشتند؛ گویا آنان به تدریج تحت فشار دولت های نیرومند اهل سنت با نفوذ در حرمین، به مذاهبی چون شافعی در عصر ممالیک، و بعد حنفی در عصر عثمانی، روی آوردند.فهرست عناوین اصلی این کتاب چنین است:فصل اول: کلیات و مفاهیم/ فصل دوم: امیران شیعی مکه مکرمه از آغاز تا تشکیل امارت اشراف حسنی/ فصل سوم: امیران شیعی مکه از اشراف حسنی/ فصل چهارم: امیران شیعی مدینه منوره از آغاز تا تشکیل امارت اشراف حسینی/ فصل پنجم: امیران شیعی مدینه از اشراف حسینی. (کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران در: http://www.historylib.com/books/2388)
286-نکتهای درباره مذهب و مسئله سیادت شیخ صفیالدین اردبیلی
از زمانیکه احمد کسروی در اثر خود شیخ صفی و تبارش، به نفی سیادت و تشیع شیخ صفیالدین اردبیلی پرداخت، این موضوع به مسئلهای مناقشه برانگیز میان صفویهپژوهان تبدیل شد و تا به امروز نویسندگان و پژوهشگران متعددی در این باره به اظهار نظر پرداخته و هر یک از منظر خود به نفی یا اثبات سیادت و تشیع شیخ صفی پرداختهاند.طریقت شیخ صفی به واسطه فعالیت خلفا و مریدان نوه وی علاءالدین علی (درگذشته 832ق)، که در منابع فارسی به خواجه علی سیاهپوش شهرت دارد، در اواخر سده نهم به حلب رسیده و در این شهر به نام «طریقت اردبیلیه» گسترش یافته است. در حالیکه چندی پس از آن شیخ جنید صفوی، نوه خواجه علی و پدر بزرگ شاه اسماعیل، برای مدتی در حلب و نواحی آن حضور یافته و از سوی فقهای حلب به زندقه و سستی عقیده متهم گشته بود و آنها حتی به واجب القتل بودنش فتوا داده بودند. شیخ جنید نیز در دفاع از خود، نامهای به ابن شمّاع حلبی (درگذشته 863ق) از علمای حلب نوشت و در آن، عقایدی نزدیک به عقاید شیعه امامیه مطرح کرد. اکنون میدانیم از میان نوادگان شیخ صفی نخستین کسی که آشکارا اعلام تشیع کرده یا به تشیّع گرویده، همین شیخ جنید بوده است و تا پیش از وی شیخ صفی و نوادگانش به تسنّن شهرت داشتهاند و بر فرض داشتن عقاید شیعی نیز لااقل به طور علنی این عقاید را آشکار نمیکردند. افزون بر متن صفوة الصفای ابن بزّاز اردبیلی بر اساس نسخههای کهن و تحریف نشده آن که تعلق شیخ صفی به اهل سنّت را نشان میدهد، یک شاهد مهم دیگر بر این مدّعا آن است که برخلاف قزلباشها و مریدان شیخ جنید و نسل پس از وی که اعتقادات شیعی داشتهاند، همه صوفیان پیرو طریقت «اردبیلیه» (صفویه) در حلب، که این طریقت به واسطه خلفا و مریدانِ باواسطه علاءالدین علی، نوه شیخ صفی، به آنها رسیده بود، پیرو مذاهب مختلف اهل سنّت (حنفی، شافعی و حنبلی) بودهاند.همین نکته درباره سیادت شیخ صفی نیز صدق میکند؛ چراکه در شرح حالهای مفصلی که در تواریخ محلی حلب، به ویژه دُرَر الحُبَب ابن حنبلی (درگذشته 971ق)، برای صوفیان پیرو طریقت «اردبیلیه» (صفویه) ارائه شده است، هیچ اشاره و نشانهای به سیادت شیخ صفی نمیتوان به دست نمیآید؛ در حالیکه اگر شیخ صفی به سیادت شهرت داشت، این موضوع از دید مریدان و صوفیان وابسته به طریقت پنهان نمیماند و در شرح حال آنان تبلور مییافت؛ با اینکه در میان پیروان طریقت در حلب، مشایخ و صوفیانی همچون «سیّد مهمازی» (درگذشته 926ق) وجود داشتهاند که به صراحت به «شریف» و حسینی نسب بودن وی اشاره شده است.( گنجینه در: http://ganjineh.kateban.com/post/3958)
287-اخلاق ناصری در کهن جامه ای تازی
«اخلاق ناصری در کهن جامه ای تازی» عنوان مقاله ای از جویا جهانبخش است که در نشریه آیینه پژوهش(دوره 29، شماره 174، زمستان 1397، صفحه 87-100) منتشر شده است. کتاب الاخلاق النصیریه ترجمه عربی قدیم کتاب اخلاق ناصری خواجه نصیرالدین طوسی است که به تصحیح و تقدیم و تعلیق خاورشناس یپ لمیر و با پیشگفتار و افزونه های فارسی حمید عطایی نظری در سال 1397 از سوی دفتر تبلیغات اسامی حوزه علمیه قم شعبه استان اصفهان به زیور طبع آراسته شده است. نویسنده در این نوشتار در راستای معرفی اثر مذکور، ویژگی ها و اهمیت این ترجمه را در قالب نکاتی شرح و نمونه هایی از متن اخلاق ناصری خواجه نصیرالدین طوسی و اخاق النصیریه جرجانی را به صورت تطبیقی ارائه نموده است. در ادامه، برداشت ها، نکات و حواشی یپ لمیر در تصحیح کتاب را بیان می دارد.(آیینه پژوهش در: http://jap.isca.ac.ir/article_66862.html)
288-رویکرد فکری و فرهنگی شیعیان امامیه از برآمدن سلجوقیان تا برافتادن عباسیان
«رویکرد فکری و فرهنگی شیعیان امامیه از برآمدن سلجوقیان تا بر افتادن عباسیان»عنوان مقاله ای از محمدطاهر یعقوبی است که در فصلنامه جستارهای تاریخی(دوره9،شماره 1، بهار و تابستان 1397، صفحه 211-239)منتشر شده است.در چکیده این چنین آمده:از قرن پنجم تا هفتم، جهان اسلام پس از سقوط آل بویه شیعه مذهب با دو قدرت سلجوقیان و خوارزمشاهیان و سپس هجوم مغول مواجه شد. همچنین جهان اسلام پس از سپری کردن یک دوره طلایی از فرهنگ و تمدن، روند نزولی را آغاز کرد که مخالفت با علوم عقلی از ویژگی های این دوره بود. شیعیان امامیه نیز تا قرن پنجم از حمایت حکومت های شیعه برخوردار بوده و دوره ای از رشد فرهنگی را تجربه کردند،بگونه ای که قرن چهارم را قرن شیعه نام گذاشتند. از قرن پنج و با تسلط سلجوقیان، وضعیت متفاوت شده و فضای جدیدی برای شیعیان ایجاد شد. رویکرد فکری و فرهنگی شیعه در این دوره به چه صورت بوده است؟ شیعیان در این دوره با توجه به شرایط و وضعیت حاکم بر جهان اسلام و ظرفیت های تشیع به اتخاذ روش های مبتنی بر تسامح و تعامل اقدام نمودند که نتیجه آن رشد فرهنگی برای مکتب تشیع بوده است. راهبردهای فکری و فرهنگی شیعه در قالب تفکر عقل گرای شیعی و رویکرد تعاملی، موجب ایجاد بسترهای مناسب در مسیر رشد فکری و فرهنگی شد.(جستارهای تاریخی در: http://historicalstudy.ihcs.ac.ir/article_3642.html)
289- شاخصه های تاریخ نگاری فاطمیان
«شاخصه های تاریخ نگاری فاطمیان در گفتمان تاریخ نگاری اسلامی» عنوان مقاله ای از علی بابایی سیاب، فاطمه جان احمدی و سیّد هاشم آقاجری است که در فصلنامه تاریخ نگری و تاریخ نگاری(دوره 28، شماره 21 ، شماره پیاپی 106، بهار و تابستان 1397، صفحه 33-51)منتشر شده است.در چکیده این مقاله چنین آمده:تحقیق دربارة تاریخنگاری اسماعیلیان به دلیل ازمیانرفتن حجم قابلتوجهی از آثار آنان، در میان پژوهشگران این حوزه از اقبال کمتری برخوردار بوده است. با بررسی معدود آثارِ باقی مانده از مورخان اسماعیلی مذهب و بازسازی تصویری کلی از آثار مفقودشدة آنان براساس منابع دیگر، پژوهش در تاریخنگاری این فرقه تا حدودی امکان پذیر می گردد. اهمیّت این پژوهش به این علت است که تاریخنگاری اسماعیلیان از منظر فاعلیّتِ پیروان این فرقه در ثبت گزارشهای تاریخی، که تا حدود زیادی از دید محققان این حوزه مغفول مانده، مورد تحقیق و بررسی قرار میگیرد. در این پژوهش نشان داده خواهد شد که تاریخنگاری فاطمیان در گفتمان مسلط تاریخنگاری اسلامی از چه شاخصه هایی برخوردار است. بهنظرمیرسد که تاریخنگاری فاطمیان علیرغم ظهور در گفتمان مسلط تاریخنگاری اسلامی و اثرپذیری از آن، با ویژگیهایی چون تلاقی آشکار کلام با تاریخ و قرار گرفتن امام- خلیفة اسماعیلی در محور رویدادها، که حاکی از تلاش در جهت نوعی تاریخنگاری مقدس است، تا حدودی از سنت تاریخنگاری اسلامی متمایز شده و از آن فاصله میگیرد. این پژوهش به روش تحلیل محتوایِ کیفی و براساس منابع کتابخانه ای و دیجیتالی به انجام رسیده است.(تاریخ نگری و تاریخ نگاری در: http://hph.alzahra.ac.ir/article_3619.html)
290-تطور تاریخی راه کارهای تحقق تقیّه در سیره ائمه شیعه(ع)
«تطور تاریخی راه کارهای تحقق تقیّه در سیره ائمه شیعه(ع)» عنوان مقاله ای از یحیی میرحسینی و علی باباخانی است که در فصلنامه تاریخ اسلام(دوره 19، پاییز 97 ، مسلسل 75، پاییز 1397، صفحه 149-178)منتشر شده است.در چکیده این مقاله چنین آمده: تقیه یکی از محورهای مهم پژوهش در تاریخ عقاید و باورهای اسلامی است. شیعیان امامیه بیش از دیگر مذاهب به تقیه باور داشتهاند، بدان عمل کردهاند و به بحث درباره ابعاد نظری و فقهی آن پرداختهاند. دیگر مذاهب اسلامی به دلیل منحصر دانستن تقیه به صدر اسلام و پذیرش کاربرد آن در مواردی نادر، علاقهای به پرداختن به این موضوع نشان ندادهاند.این مقاله میکوشد با نگاهی تاریخی، مهمترین روشهای امامیه را برای عمل به تقیه و تحقق بخشیدن به آن بررسی کند. این بررسی نشان میدهد، تقیه تا آغاز قرن دوم، بیشتر ناظر به کتمان، ستر و اظهار خلاف معتقدات قلبی بوده است، اما از سده دوم هجری و با افزایش جمعیت شیعیان و فزونی گرفتن فشارهای سیاسی اجتماعی، رفتارهایی مانند عیبجویی و انتقاد از خودیها، ایجاد اختلاف در مسائل دینی و افتراق در میان همکیشان را در برگرفته است.(فصلنامه تاریخ اسلام در: http://hiq.bou.ac.ir/article_66724.html)
291- مبانی مشروعیت دولت سربداران
«تحول مبانی مشروعیت دولت سربداران با تأکید بر نقش تشیع و تصوف»عنوان مقاله ای از محمدرضا روزبهانی است که در فصلنامه تاریخ اسلام(دوره 19، پاییز 97 ، مسلسل 75، پاییز 1397، صفحه 217-244) به چاپ رسیده است. در چکیده این مقاله چنین آمده است: در دوران فترت، پس از مرگ ایلخان ابوسعید (د.736هق) تا برآمدن تیمور گورکانی(807ه.ق)، جدا از بازماندگان دودمان چنگیزی و حکام محلی، شاهد سر برآوردن حکومتهای نوظهوری هستیم که با بهره بردن از شرایط پس از مرگ ایلخان ابوسعید، اقدام به تشکیل دولت کردند. سربداران غرب خراسان تا 783ق، سادات مازندران تا 794ه.ق، سادات گیلان تا 772ه.ق، کارکیا در لاهیجان تا 1060ه.ق دولتهایی هستند که تمایلات صوفیانه داشتهاند. در میان این دولتها، نقش دولت سربداران خراسان به سبب وسعت قلمرو و تکیه همزمان بر تشیع و تصوف دارای اهمیت ویژهای است.در این مقاله به روش توصیفی- تحلیلی سعی میشود همراه با توصیف تلاشهای دولت سربداری برای کسب مشروعیت و عرضه الگوی مشروعیت ساز جدید، علت عدم دستیابی این دولت به یک الگوی واحد مورد توافق گروههای مختلف بیان گردد و تحلیل شود. به نظر میسد نبود نظریه سیاسی مشخص در گروه سربداری و آرمان گرایی افراطی گروه شیخیان و اوضاع پیچیده سیاسی زمانه، به خصوص ظهور تیمور، عوامل اصلی این عدم توفیق هستند. به گونه ای که تلاش دیرهنگام خواجه علی مؤید در دعوت از محمد بن مکی، شهید اول(د.786ه.ق) برای تشکیل حکومت دینی و کسب مبنای مشروعیتی جدید نتوانست توفیقی برای دولت سربداری به ارمغان آورد.فصلنامه تاریخ اسلام در: http://hiq.bou.ac.ir/article_66726.html)
292- روز سَبّت و حدود دین در اندیشه حکیم ناصر خسرو
«روز سَبّت و حدود دین در اندیشه حکیم ناصر خسرو» نام مقاله ای است که توسط شفیق نزارعلی ویرانی، زینب فرخی و جیران گاهان تألیف شده و در فصلنامه مطالعات تاریخ اسلام(دوره ۱۰، شماره ۳۹ ، ۱۳۹۷ )منتشر شده است. در چکیده این مقاله چنین آمده: مفهوم روزهای آفرینِش، که در روز مُقدّس هَفتم یا سَبّت، به منتهای اوج خود نیل می یابد، در هرسه مذاهبِ ابراهیمی حضور گسترده ای دارد. با وجود این که شماری از مؤمنان استنباط موثق و صحیحی از این روزها داشتند، دیگر متورعان اِبرام می ورزیدند که این آموزه، معنای باطنی ژرفی داشته است. به واقع، در سُنّت اسلامی کسانی که از نقش عقل برای مکاشفه ایمان و کتاب مقدس پشتیبانی می کنند از کاربرد تأویل نیز حمایت می نمایند. به عبارتی دقیق تر واژه عربی تأویل دلالت به بازگشت یا رجعت به مبدأ یا منبع چیزی دارد. اسماعیلیان در مقام یکی از دو شُعَب اصلی شیعیان از سرآمدان و حامیان شاخص و برجسته تأویل محسوب می شوند. در این راستا، مقاله حاضر به بررسی چگونگی وقوع آفرینش و رابطه آن با سلسله مراتب دین (حدود دین) در مقام پیشوا و هادی مؤمنان به سوی رستگاری غایی در اندیشه حکیم ناصر خسرو، شاعر شهیر فارسی و یکی از بزرگان و رجال اسماعیلی، می پردازد.(مطالعات تاریخ اسلام در: http://journal.pte.ac.ir/article-1-86-fa.html)
+
شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۳۳
نظر شما